آیا جهان برای پیدایش به خدا نیاز دارد؟
مردم بوشونگو در آفریقای مرکزی باور دارند که در آغاز تنها تاریکی، آب و خدای بزرگ بومبا وجود داشته اند. یک روز بومبا، پس از احساس درد شدید در شکم، خورشید را بالا می آورد. با گذشت زمان، خورشید مقداری از آب را خشک کرد و زمین پدیدار شد و بومبا هنوز هم درد داشت و باز هم بالا آورد. به این ترتیب ماه، ستارگان و در آخر انسان ها بیرون آمدند.
مایاهای مکزیک و آمریکای مرکزی در باره زمان مشابهی پیش از آفرینش می گویند که تنها دریا، آسمان و آفریننده وجود داشته اند. در افسانه مایاها، آفریننده ناخشنود از اینکه کسی برای ستایش او وجود ندارد، زمین، کوه ها،درختان و بیشتر جانوران را آفرید. ولی جانوران نمی توانستند سخن بگویند، پس او تصمیم می گیرد آدمی را بیافرایند.
با توجه به دو مثال فوق و نمونه های بی شمار آن در طی تاریخ و همچنین درک صحیح از جمله ( به تعداد آدم ها راه هست برای رسیدن به خدا ) و یا معکوس آن ( به تعداد آدم ها راه هست برای انکار خدا ) که به نوعی تقابل افکار خداباوران و خداناباوران را ترسیم می کند می توانیم به تصویر روشنی از تعدد راه های تفکر، تعقل و تجربه انسان ها برای یافتن ابر قدرتی برای آفرینش و یا عدم وجود این ابر قدرت و پیدایش ناگهانی و یا تکاملی کائنات و موجودات در طول تاریخ دست یابیم.
به عقیده کنت، سیر عمومی فکر بشر در طول تاریخ و همچنین از دوره طفولیت تا دوره بلوغ عقلی ،شامل سه مرحله است که او آن ها را (حالت سه گانه ) خواند :
1) دوره ربانی : که در آن بشر برای توجیه حوادث طبیعی به قوای ماورا الطبیعه متوسل می شود.
2) دوره متافیزیکی : که در آن بشر به دنبال یافتن طبیعت اشیاء و علل آن ها بود و برای توضیح امور به ابداع نظریات پرداخت.
3) دوره علمی : که در آن بشر تفکر فلسفی را کنار گذاشت و به بررسی امور قابل مشاهده و رابطه بین پدیده ها پرداخت.
بنابراین به نظر می رسد در روزگاری که ما اکنون در حال زیست در آن هستیم، افکار و نظرات ما بیشتر نشات گرفته از مرحله سوم دیدگاه کنت باشد.
چرا که اگر شما با یک جغرافیدان بحث کنید پرستش خداوند را زایده جغرافیای محل زندگی شخص می داند و اگر با یک تاریخدان تبادل نظر کنید خداپرستی را به نحوه اداره حکومت ها توسط حکام و زمینه های پیدایش جبر در قبول برخی باورها اشاره می کند و یا اگر با یک زیست شناس به مجادله بپردازید مطمئنا” به داروین و نظریه تکامل آن خواهد پرداخت و اگر با یک جامعه شناس یا انسان شناس هم صحبت بشید او شما را با نظریه های اجتماعی هگل ، مارکس ، هایدگر وپل تلیش و… آشنا خواهد کرد و یا حتی اگر شما با یک کارشناس مذهبی با صرف نظر از هر گونه گرایش دینی ( مسلمان ، مسیحی و… ) هم کلام بشید او شما را کم و بیش با توجه به آموخته های دینی خود با خدا آشنا خواهد کرد.
هدف ما از طرح این مسئله چیست؟
در بحث آیا جهان برای پیدایش به خدا نیاز دارد؟ ما تصمیم گرفتیم با صرف نظر از تمام راه های موجود شرح داده شده در بالا و مسیرهای مشابه دیگر با تکیه بر علم و از طریق فیزیک با طی نمودن سیر تاریخی قانون های دانشیک که معمولا از طبیعت استخراج شده اند به یافتن ابر بوده ( خدا ) بپردازیم. اما در این مسیر در مواجه با پرسش هایی همچون :
1 ) چگونه جهان پیرامون خود را درک کنیم ؟
2 ) کیهان چگونه رفتار می کند ؟
3 ) آیا کیهان به یک آفریننده نیاز داشته است ؟
و…
که بیشتر به نظر می رسند فلسفی باشند تا فیزیکی، ناگزیر مجبور به استفاده از فلسفه می شویم .