تردید در قبول قوانین حاکم بر طبیعت :
کشف قوانین حاکم بر طبیعت به نظر می رسید مفهوم اختیار و هدف و همچنین مفهوم خدایان را به طرز شگفت انگیزی حذف کرده بودند . از این روی برای بسیاری از اندیشمندان توجیه ناپذیر بودند .برای مثال اپیکور با انگاره ذره گرایی مخالفت کرد همچنین ارستو نیز مفهوم اتم را رد کرد زیرا نمی توانست بپذیرد که آدمیان از جسم های بی جان ساخته شده باشند.
بیشتر انگاره های یونان باستان با دانش امروزی پذیرفتنی نبودند .یک دلیل این است که یونانیان روش های دانشیک را اختراع نکرده بودند یعنی تئوری های آنها با هدف تایید تجربی ایجاد نشده بودند.دلیل دوم می تواند این باشد که تمایز روشنی میان آدمی و قانون های فیزیکی وجودنداشت.
برای مثال یوهانس کپلر باور داشت که سیاره ها ادراک حسی دارند و خود آگاه از قانون های حرکتی که ذهنشان دریافت می کند پیروی می کنند.
این تصور که قانون های طبیعت بایستی عمدی اطاعت شوند ،بازتاب تمرکز باستانیان بر چرایی رفتار طبیعت است تا چگونگی رفتار . ارسطو یکی از پشتیبانان این رویکرد بود ه و این انگاره دانشیک را رد می کرد که دانش بر پایه مشاهده است .ارسطو دشواری در اندازه گیری و محاسبه را مانعی برای توسعه دانش فیزیک که بتواند پیش بینی کمیتی کند نمی دید .او بر روی حقایقی را که برایش جاذبه نداشت ،سرپوش می گذاشت و روی سبب رویداد ها تمرکز می کرد .ارسطو فقط زمانی به تعدیل دیدگاه اش می پرداخت که ناسازگاری فاحشی میان مشاهدات و نتیجه گیری هایش را نمی توانست نادیده بگیرد .و فقط تا اندازه ای به تغییر تن در می داد که به نظر برسد اختلاف رفع شده است.
برای مثال ، تئوری او درباره حرکت تصریح می کند که جسم های سنگین با سرعت ثابت فرو می افتند که در تناسب با وزن آن ها است .سپس برای توضیح این واقعیت که جسم ها همچنان که می افتند بر سرعتشان افزوده می شود،او اصل تازه ای را اختراع کرد .جسم ها وقتی به جایگاه طبیعی آرامش خود نزدیک تر می شوند سریع تر حرک می کنند بنابراین شتاب می گیرند.
گالیله اعتقاد داشت هدف از دانش ، پژوهش در مورد روابط کمیتی موجود میان پدیده های فیزیکی است.اما فردی که برای نخستین بار به صراحت و جدیت زیاد مفهوم قانون های طبیعت را آن طور که ما می فهمیم فرمول بندی کرد ، رنه دکارت بود.
دکارت باور داشت که تمام پدیده های فیزیکی را باید بتوان از راه برخورد جرم های در حال حرکت توصیف کرد ، که به وسیله سه قانون اداره می شوند (پیش بینی قانون های مشهور حرکت نیوتن) . دکارت همچنین اذعان داشت پیروی از این قانون ها دلیل بر این نیست که اجسام در حال حرکت خود دارای ذهن باشند.
دکارت همچنین اهمیت آن چه ما امروز (شرایط نخستینی )می خوانیم را فهمید.برای کاربرد قانون های فیزیک باید بدانیم چگونه یک سامانه آغاز شده است ،یا دست کم وضعیت آن را در یک زمان مشخص بدانیم.لذا با داشتن شرایط نخستینی ،قانون های طبیعت تعیین می کنند چگونه یک سامانه در درازای زمان تکامل می یابد.(چنان چه می توان با کاربرد قانون ها ، یک سامانه را در زمان به عقب پیگیری کرد )
او باور داشت خدا قانون های طبیعت را ایجاد کرده ولی در مورد آن ها گزینه ای نداشته است .زیرا قانون هایی که ما تجربه می کنیم تنها قانون های ممکن بوده اند.به نظر می رسد این تجاوز به اختیارات خدا باشد ولی دکارت استدلال کرد که قانون ها تغیر ناپذیرند زیرا بازتابی از طبیعت ذاتی خود خدا هستند.
اگر این درست باشد ،هنوز می توان پنداشت که خدا،گزینه آفرینش جهان های متفاوتی را داشته است که هر کدام دارای شرایط نخستینی متفاوتی هستند.اما دکارت این را هم انکار کرد او معتقد بود خدا وقتی کیهان را به راه انداخت آن را دیگر رها کرد و استدلال کرد که هر آرایش ماده که در آغاز کیهان بوده باشد با گذشت زمان کیهانی همانند جهان ما تکامل خواهد یافت.
آیزاک نیوتن به کمک سه قانون حرکت و قانون گرانش خود توانست پذیرش گسترده ای را درباره مفهوم نوین قانون های دانشیک به دست آورد.
امروزه بیشتر دانشمندان می گویند که قانون طبیعت ، روشی است بر پایه یک سامانه دیده شدنی و همچنین توان پیش بینی هایی فراتر از شرایط پایه ای خودش را فراهم می آورد.به بیان دیگر می توان گفت در دانش نوین که قانون های طبیعت معمولا با ریاضیات بیان می شوند ،می توانند دقیق یا تخمینی باشند ولی باید مشاهده شده باشند تا بی استثناءاعتبار داشته باشند.
اما اگر این قانون ها جهان شمول نباشند باید دسته کم زیر دسته ای از شرایط معتبر باشند .برای مثال ، امروز می دانیم که قانون های نیوتن ، در صورتی که جسم ها نزدیک به سرعت نور حرکت کنند باید اصلاح شوند .با وجود این ما هنوز قانون های نیوتن را به عنوان قانون می پذیریم زیرا دست کم با تخمین بسیار خوبی در شرایط جهان همیشگی که در آن سرعت ها بسیار کم تر از سرعت نور هستند معتبر می باشند.