خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل در این بخش از سایت جهت مطالعه شما همراهان گرامی گردآوری گردیده است. در این بخش سعی شده است تا با انتشار جذاب ترین بخش ها و گزیده نکات ارزشمند نوشته شده در این کتاب محبوب و پرفروش، انگیره مطالعه کامل آن در شما تقویت گردد.
درباره کتاب انسان در جستجوی معنا :
کتاب انسان در جستجوی معنا (Man’s Search for Ultimate Meaning) اولین بار در سال 1946 منتشر شد. این کتاب داستان زندگی و نجات یافتن دکتر ویکتور فرانکل در اردوگاه کار اجباری رژیم نازی را شرح میدهد.اگر بخواهیم به خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا اشاره داشته باشیم می توان اذعان داشت این کتاب در دو بخش نوشته شده ، قسمت اول شامل خاطرات ویکتور فرانکل از اردوگاه کار اجباری آشویتس و قسمت دوم آن مکتب تخصصی دکتر فرانکل یعنی لوگوتراپی ( معنادرمانی ) را توضیح میدهد.
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 1
فرانکل خاطرات خود را به عنوان داستانی درباره “زندگی روزمره در اردوگاه کار اجباری” که توسط یک زندانی معمولی تجربه می شود ارائه می دهد. او برخلاف وحشتهای بزرگ که بسیار تبلیغ میشود، از «عذابهای کوچک بسیار» که گریبانگیر زندانیان میشود، صحبت میکند. این مکانها کمپهای کوچکتر، کمتر معروف اما مرگبارتر هستند. زندانیان نشان داده شده نه معروف هستند و نه بدنام.
او با توصیف فرآیندی که طی آن گروههایی از زندانیان برای انتقال به اردوگاه دیگری انتخاب میشوند – به احتمال زیاد برای نابودی – شروع میکند. مردم که ناامید از زنده ماندن بودند، فرصتی برای فکر کردن به اخلاق نداشتند و ترتیبی می دادند که زندانی دیگری به جای آنها برود. با گذشت زمان، زندانیان در مبارزه خود برای بقا همه ظلم ها را از دست دادند. فرانکل در یادداشت بازمانده مینویسد که «بهترین ما برنگشتیم».
فرانکل توضیح داد که هدف او توصیف تجربیات زندانیان اردوگاه از دیدگاه خودی تا حد امکان بود. او واکنش زندانیان به زندگی اردوگاهی را به سه مرحله تقسیم کرد. اولین – رسیدن و ورود به کمپ – با غافلگیری مشخص می شود. به عنوان مثال، فرانکل داستان ورود خود به آشویتس را بیان می کند.
او و دیگر زندانیان وقتی متوجه شدند که این اردوگاه وحشتناک مقصد آنهاست، وحشت کردند. به محض ورود آنها، گروهی از زندانیان از آنها مراقبت می کنند. این افراد ظاهر خوبی داشتند و روحیه خوبی داشتند. فرانکل “توهم تاخیر” را توصیف می کند که او و دیگران احساس کردند.در این توهم، اثاثیه و اشیای قیمتی خود را به دست این متولیان سپردند. فرانکل به زودی متوجه شد که متولیان اشیاء قیمتی را با مشروب مبادله می کنند. تعجب آور نیست که آنها مجبور بودند “دوپینگ” کنند، همانطور که مردانی که در اتاق های گاز و کوره های سوخته کار می کردند.
سپس مردان را از زنان جدا کردند و به آنها دستور دادند از کنار یک افسر اس اس عبور کنند. او با بررسی هر زندانی، آنها را به گروهی در سمت راست یا چپ هدایت می کرد. فرانکل به سمت راست هدایت شد، که مقصد آن کار سخت بود. مقصد زندانیان سمت چپ اتاق گاز بود. کسانی که برای زندگی انتخاب شده بودند سپس برای ضدعفونی فرستاده شدند. در یک اتاق ساعت و جواهرات کشف و ضبط شد. سپس زندانیان را به اتاق دیگری بردند و دستور دادند لباس خود را در بیاورند. در اینجا فرانکل نسخه خطی ارزشمند اولین کتاب خود را در زمینه لوگوتراپی از دست داد. سپس زندانیان را از سر تا پا تراشیده و تا دوش ها همراهی می کنند. در این مرحله هیچ نشانی از زندگی سابق آنها به جز “وجود برهنه” آنها باقی نمانده است.
در این مرحله، آزار و اذیت تمام شده است. بعداً، زندانیان گرفتار نوع عجیبی از شوخ طبعی تیره و همچنین کنجکاوی سردی در مورد آنچه که بعدا اتفاق خواهد افتاد – هر دو ابزار دفاع روانی – قرار میگیرند. با این حال، در این مرحله، هنوز در شوک و ناتوانی در تنظیم ذهنی، تقریباً همه به خودکشی فکر کردند.
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 2
زندانی جدید از درد روحی شدید رنج می برد و سعی می کرد بمیرد. حسرت خانه و خانواده او را می بلعید و از زشتی ها و پلیدی های اطرافش پر از بیزاری می شد. وقتی چند روز بعد شوک ورود محو شد، ذهنیت دیگری بر آن حاکم شد: بی تفاوتی. بیزاری عادی از کثیفی عمداً سرکوب شد تا اینکه چند هفته بعد، زندانی دیگر متوجه آن نشد. به همین ترتیب ، ضرب و شتم و سوءاستفاده از یک زندانی دیگر باعث نمی شود که او چشمان خود را منحرف کند و او پایدار به نظر می رسد. رنج و مرگ برای بیدار کردن احساسات ناظران بسیار رایج بود.
بی تفاوتی یک “پوسته محافظ” بود، یک سپر روانی در برابر درد و بی عدالتی روزانه که زندانیان در معرض آن قرار می گرفتند. به درد جسمانی، توهین های کلامی و رنج روحی ناشی از بی عدالتی اضافه شد.
با بی علاقگی، واقعیت تار می شود و زندانی بر زنده ماندن تمرکز می کند. او در زندگی ذهنی خود به سطح ابتدایی تری بازگشت که در رویای “نان، کیک، سیگار و حمام های گرم خوب” سیر می شود. زندانیان به ویژه درگیر میل به غذا بودند. جیره روزانه سوپ آبکی، کمی نان و شاید یک تکه کوچک پنیر یا یک تکه سوسیس برای حفظ زندگی کافی نبود. بدن مردان لاغر شد و به تدریج با از بین رفتن ماهیچه هایشان ضعیف شد. یکی یکی مردند و آنهایی که هنوز زنده بودند می توانستند با درجه ای از دقت محاسبه کنند که نفر بعدی کیست.
فرانکل «تضادهای روحی ویرانگر روحی و اراده ای» را که انسان در انتظار جیره نان روزانه خود متحمل شد، توصیف می کند.او مشکل داشت که آیا آن را به اشتراک بگذارد یا فوراً بخورد و به این ترتیب موقتاً درد گرسنگی خود را تسکین دهد. اراده فوق العاده ای می طلبید تا مقداری نان در جیبش بگذارد تا بعد. وجود بدوی و تثبیت بر بقا «به بی توجهی کامل به هر چیزی که در خدمت آن هدف نبود منجر شد».
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 3
در اردوگاه ها، فرانکل به وجود “خواب زمستانی فرهنگی” اشاره می کند که به معنای عدم علاقه به بیشتر اجزای فرهنگ است. استثناها سیاست و مذهب بودند. بیشتر بحثهای سیاسی ناشی از شایعات مربوط به جنگ بود که اغلب نادرست بود و امید را از مردان می ربود. علاقه به دین خالصانه بود و حتی پس از روزهای طاقت فرسا زحمت و رنج، با قدرت شگفت آوری انجام می شد.
در آن زمان، فرانکل در داخائو، نزدیک مونیخ، آلمان بود، جایی که شیوع تیفوس از زمستان تا بهار 1945 ادامه داشت. بیشتر زندانیان، از جمله فرانکل، آلوده بودند. فرانکل برای جلوگیری از هذیان، سخنرانی هایی در ذهنش ساخت و شروع به جمع آوری دست نوشته گمشده خود کرد و کلمات کلیدی را روی کاغذهای تکه ای یادداشت کرد.
از نظر فرانکل، برخی از زندانیان که از نظر جسمی قوی تر بودند، نسبت به سایرین که ضعیف تر بودند، توانایی بیشتری برای زنده ماندن از سختی ها داشتند. او این توانایی را ناشی از زندگی معنوی غنی می داند که اولین گروه از زندانیان می توانستند به آن عقب نشینی کنند. فرانکل با تکیه بر تجربیات خود بازگو می کند که چگونه خاطرات همسرش او را تشویق و حمایت کرده است. او از اعماق بدبختی خود دریافت که “مردی که در این دنیا چیزی برایش باقی نمانده است، هنوز هم می تواند سعادت را بشناسد… در تفکر معشوق.” این به او این امکان را می داد که وقتی چیزی دیگر برایش باقی نمانده بود شرافتمندانه رنج ببرد و از این رو آن رنج را معنا کند. فرانکل با چسبیدن به تصویر و خاطره همسرش بدون اینکه بداند او هنوز زنده است یا نه، متوجه شد که «عشق بسیار فراتر از شخصیت فیزیکی فرد مورد علاقه است.عشق، افکار و خاطراتش قوی تر از مرگ بود.
قابل درک است که یک زندانی با فکر وجود قبلی اش نوستالژیک می شود و روح اشتیاق او به او می رسد. همانطور که زندگی درونی او تشدید می شد، قدردانی او از زیبایی طبیعت نیز بیشتر می شد. او می تواند توسط یک غروب زیبا یا درختان در یک جنگل باواریا که در آن کار می کرد، حرکت کند و توجه دیگران را به این منظره جلب کند. فرانکل به یاد می آورد که مردی در آن زمان اظهار نظر می کرد: “دنیا چقدر می تواند زیبا باشد!”
در مبارزه برای بقا، شوخ طبعی یکی از سلاح های روح بود. فرانکل و دیگران سعی میکنند در رویدادهای یک روز کمی شوخ طبعی پیدا کنند یا رویاهای خندهداری درباره آینده ابداع کنند. شادی یکی دیگر از ترفندهای مهم برای یادگیری در هنر زندگی بود. حتی در یک اردوگاه کار اجباری، لحظات شادی را میتوان یافت، مانند لذتی که او و همبستگانش هنگام رسیدن به اردوگاه ماهوارهای داخائو که بدون اجاق بود، تجربه کردند.
در اردوگاههای کار، نسبیت رنج برای زندانیان آشکار شد. علاوه بر یهودیان، محکومان نیز زندانی می شدند، اما آنها نسبتاً خوب تغذیه، لباس و خانه دریافت می کردند. آنها از امکانات اولیه مانند مسواک و تشک های فردی برخوردار بودند و اجازه حمام کردن و دریافت نامه را داشتند. علاوه بر این، آنها به کار در کارخانه، که به معنای کار در داخل خانه، خارج از عناصر بود، منصوب شدند. با وجود کمبود لذتهای مثبت، زندانیان یهودی محکوم نشده خود را خوش شانس میدانستند که در مشاغل نسبتاً ایمن در فضای باز یا برای سرکارگران شایسته کار میکنند. این رحمتی بود که “وقتی برای فریب دادن قبل از خواب” داشته باشیم، “آزادی از رنج” را فراهم کنیم، نوعی “شادی منفی”.حتی بیماری به عنوان یک نعمت تلقی می شد، زیرا بیماران از کار آزاد می شدند و اجازه می دادند در اتاق های بیمار استراحت کنند.
زندگی در اردوگاه ارزش های اساسی را تهدید می کرد و مردان را به شک انداخت. انسان ارزش جان و کرامت انسانی را از دست داده است: او “هدفی برای نابودی” بود و دیگر خود را “موجودی با ذهن، دارای آزادی درونی و ارزش شخصی” نمی دانست. مردها مثل گوسفند گله می کردند، جیغ می زدند، لگد می زدند و می زدند. و مانند گوسفندان، بر دوری از درد، دریافت آنچه میتوانستند بخورند، و محتاط ماندن تمرکز کردند.
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 4
در اردوگاه ها، زندانی یک عدد بود و نه بیشتر. این که آیا این عدد یک فرد زنده یا مرده بود، مانند سرنوشت، تاریخ و نام مردی که پشت آن بود، مهم نبود. فقط مهم است که هر عدد محاسبه شود. زندانیان هیچ مدرکی نداشتند و خود را «اسباب بازی سرنوشت» می دیدند. بی تفاوتی در آن حالت ذهنی نقش داشت و تصمیم گیری را در زمانی که زندانیان با تصمیمات مرگ و زندگی مانند فرصت فرار مواجه می شدند دشوار و به ویژه جهنمی می کرد.
فرانکل می گوید که چگونه در زمان پایان جنگ با چنین تصمیمی روبرو شد. هنگامی که نیروهای متفقین به اردوگاه نزدیک شدند، او با وجود هرج و مرج و فرار از سوی مقامات اردوگاه، فرصت فرار را از دست داد. لحظاتی قبل از فرصتی دوباره، یک کامیون صلیب سرخ بین المللی وارد کمپ تقریباً خالی شد و امید و نوید آزادی را به ارمغان آورد. با این حال، در آن شب، ترابری اس اس وارد شد تا زندانیان باقی مانده را به اردوگاه دیگری ببرند و از آنجا به سوئیس بروند. فرانکل مجبور شد منتظر آخرین کامیون بماند که هرگز نیامد. صبح روز بعد اردوگاه تحت حفاظت متفقین قرار گرفت. هفتهها بعد، فرانکل متوجه شد که اساس آخرین زندانیان را به اردوگاهی نزدیک برده است، جایی که آنها را «در کلبهها حبس کرده و زنده زنده سوزاندهاند».
بی علاقگی زندانی همراه با تحریک پذیری ناشی از گرسنگی، کم خوابی و محرک های روانی. شایع ترین محرک احساس حقارت بود. مردانی که زمانی «کسی» بودند، اکنون موجودیت نداشتند. این تنش ذهنی با توقعات زیاد خودسرانه و غیر واقعی که توسط مقامات اردوگاه تعیین شده بود، همراه با تهدید دائمی مجازات برای از دست دادن هدف، تقویت شد.با این حال، همانطور که فرانکل توضیح می دهد، انسان «به طور کامل و ناگزیر تحت تأثیر محیط خود قرار نمی گیرد». او حتی تحت “شرایط وحشتناک استرس روانی و جسمی” نیز انتخاب عمل دارد. می توان بر بی تفاوتی غلبه کرد، تحریک پذیری را سرکوب کند و استقلال ذهنی و روحی را حفظ کند. کلید این است که “نگرش خود را انتخاب کنید… مسیر خود را انتخاب کنید.” این آخرین آزادی انسان است و نمی توان آن را سلب کرد. آنچه که یک انسان به عنوان یک انسان تبدیل می کند بیشتر بازتاب تصمیمات درونی اوست تا شرایط بیرونی. تحمل رنج و مرگ با عزت، بیان آزادی معنوی و تحقق واقعی درونی است.
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 5
یکی از بدترین تأثیرات در اردوگاه ها عدم قطعیت و نامعلوم بودن حبس بود. زندانی در یک «وجود موقت» قرار گرفت که نمی توان تعیین کرد که آیا یا کی پایان می یابد. بدون هیچ پایانی، انسان هدف و آینده ای نداشت. حس زمان او تحریف شد. یک روز ممکن است بی پایان به نظر برسد، اما یک هفته می تواند به سرعت بگذرد.
یکی دیگر از اثرات تضعیف کننده احساس بی روحی بود، گویی زندانیان از قبل مرده بودند. دنیای بیرون از حصار سیم خاردار اردوگاه دور افتاده و غیر واقعی شد. سپس زندانی می تواند «وجود موقت» خود را رد کند – آن را غیر واقعی بداند – و به گذشته عقب نشینی کند، «حال را از واقعیتش محروم کند» و کنترل زندگی را از دست بدهد. او فرصت ها را از دست داد تا از چالش های زندگی در اردوگاه برای رشد معنوی استفاده کند.
مبارزه با این تأثیرات مخرب روانی مستلزم تقویت نگرش درونی زندانی نسبت به زندگی بود. این امر می تواند از طریق روش های روان درمانی یا روانی-بهداشتی انجام شود و مستلزم کمک به زندانی برای تمرکز بر هدف مورد نظر است. فرانکل تاکید می کند که انسان برای زنده ماندن باید به آینده نگاه کند. او این را در راهپیمایی در یک روز سرد زمستانی در خود کشف کرد، زمانی که خود را در آینده تصور می کرد که در مقابل تماشاچیان در یک «سالن سخنرانی با نور، گرم و دنج» ایستاده است. او به طور عینی در مورد “روانشناسی اردوگاه کار اجباری” صحبت کرد. این دیدگاه دور از موضوع، او را بالاتر از رنج واقعی و فوری خود قرار داد، گویی زمان حال گذشته است.احیای قدرت درونی زندانی با «نشان دادن هدف آینده» برای زندگی آغاز شد. مردی که در زندگی خود معنا و هدف می دید دلیلی برای زندگی داشت. رسیدن به این دیدگاه مستلزم تمرکز بر آنچه زندگی از او انتظار داشت، به جای آنچه که از زندگی انتظار داشت، بود. فرانکل مدعی است که مردم توسط زندگی آزمایش می شوند و باید با «عمل درست و رفتار درست» پاسخ دهند. مردم باید مسئولیت یافتن پاسخ های مناسب برای مشکلات زندگی و انجام وظایفی را که زندگی برایشان تعیین می کند، بپذیرند. چنین وظایفی منحصر به موقعیت است و موقعیت منحصر به لحظه و شخص است.
نحوه واکنش یک مرد سرنوشت او را شکل می دهد. سه پاسخ ممکن به چالش های زندگی وجود دارد: عمل، که در آن انسان سرنوشت خود را شکل می دهد. تفکر، که در آن او نقاط قوت و توانایی ها را کشف می کند. و پذیرش که در آن خیر بار خود را به دوش می کشد.
تلاش برای تغییر نگرش زندانیان نسبت به زندگی به صورت فردی یا جمعی انجام شد. منظور از فرد معمولاً متقاعد کردن کسی بود که خودکشی نکند و به او کمک کرد تا بفهمد که زندگی هنوز چیزی از او انتظار دارد. در منحصر به فرد بودن یک فرد، تنها آنها می توانند آن انتظار را برآورده کنند. روان درمانی جمعی با ارائه الگوی درست به بهترین وجه به دست می آید. رفتار اخلاقی می تواند تأثیر مثبت و گسترده ای داشته باشد، اغلب بیشتر از کلمات. با این حال، در شرایط مناسب، کلمات می توانند به همان اندازه مؤثر باشند. فرانکل به زمانی اشاره میکند که مردان تنبیه میشدند و از او خواسته میشد کلمات تشویقکننده بگوید.او از مردان خواست که به آینده نگاه کنند و امید خود را از دست ندهند. او همچنین در مورد گذشته – شادی ها و خاطراتی که نمی توان آنها را از بین برد – و فرصت هایی که مردم در زمان حال برای معنا بخشیدن به زندگی داشتند صحبت کرد. در پایان، او در مورد فداکاری صحبت کرد – ایده مردن به این هدف برای هر فردی منحصر به فرد است، اما مرگ معنایی خواهد داشت.
خلاصه فصل 1 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 6
فرانکل با بحث در مورد آرایش روانی نگهبانان کمپ توضیح می دهد که چرا آنها توانستند از انسان های دیگر به میزان وحشتناکی که مستند شده است سوء استفاده کنند. او نتیجه می گیرد که ظرفیت مهربانی انسان با موقعیت انسان به عنوان نگهبان یا زندانی تعیین نمی شود. هر دو گروه در معرض تأثیرات مضر اردوگاهها قرار گرفتند که میتوانست افراد کمشخصیتی ایجاد کند. فرانکل مدعی شد: «دو نژاد مرد در این دنیا وجود دارد… مرد شایسته و… مرد نالایق». هر دو در همه جا هستند، در هر گروه.
فرانکل با عطف به روانشناسی زندانیان آزاد شده توضیح می دهد که بازگشت روحی و روانی آنها به دنیا به تدریج اتفاق افتاده است. زندانیان تازه آزاد شده در ابتدا کاملاً آزادی خود را درک نکردند. خود کلمه آزادی معنای فوری نداشت و دنیای بیرون مانند رویایی بود که او هرگز ندیده بود. اما زندانیان از آزادی خود نهایت استفاده را بردند. مردها خیلی عصبانی بودند و غذای زیادی خوردند. یک غذای خوب زبان مرد را شل می کرد و او اغلب ساعت ها صحبت می کرد. با گذشت زمان، مکالمه چیزی را در درون خود نشان داد که باعث شد احساس کنترل ظاهر شود. حالا کم کم او می تواند دوباره به انسان شدن پیشرفت کند.
پس از یک دوره طولانی تنش حاد روانی، زندانیان آزاد شده بیش از هر زمان دیگری نیاز به مراقبت اخلاقی و معنوی داشتند. زندانیان سابق در برخی موارد از آزادی خود برای رفتار بی رحمانه یا خشونت آمیز و “توجیه رفتار خود با تجربیات وحشتناک خود” استفاده کرده اند.این افراد نیاز به راهنمایی دقیق داشتند تا به این اصل برگردند که «هیچ کس حق ندارد بد کند، حتی اگر بدی به او شده باشد».
زندانیان آزاد شده نیز در معرض رنجش و سرخوردگی قرار دارند. زمانی که مردی به وطن خود باز می گردد، ممکن است متوجه شود که داستان رنجش کمرنگ شده یا با بی تفاوتی برخورد می شود. ناامیدی زمانی اتفاق میافتد که مرد آیندهای را که تصور میکرد نمیبیند، مثلاً وقتی شخصی که قرار بود منتظرش باشد برای همیشه رفته است. اگرچه هیچ سعادتی زمینی نمی توانست رنج او را جبران کند، اما آزاده آمادگی این ضربه را نداشت.
فرانکل در پایان خاطرنشان می کند که به مرور زمان، زندانیان آزاد شده به تجربیات خود نگاه می کنند و متعجب می شوند که چگونه آن را تحمل کردند. اما حالا با توجه به این امتحان متوجه می شود که «دیگر هیچ ترسی جز خدایش ندارد».
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : اراده به معنا
لوگوتراپی معطوف به معنا و آیندهمحور است، بدون اینکه دروننگری یا گذشتهنگری در سایر اشکال درمان وجود داشته باشد. این جهت گیری به بیرون تمایل به شکستن چرخه خودمحوری دارد که باعث تقویت روان رنجورها می شود – اختلالات روانی و عاطفی که ناشی از بیماری های ارگانیک نیستند.
نیروی محرک اولیه – اراده ای که افراد را به حرکت در می آورد – جستجوی معناست. این معنا در آرمانها و ارزشهایی خلاصه میشود که بر زندگی فرد حاکم است و برای آنها حاضر است زندگی کند و حتی بمیرد. این آرمان ها و ارزش ها برای هر فردی منحصر به فرد است. گاهی اوقات ارزش های اظهار شده یک فرد می تواند نقاب برای درگیری های داخلی باشد. در این مورد، ارزش ها تقلبی هستند و روانشناس باید به بیمار کمک کند تا بفهمد چه چیزی به زندگی او معنا می دهد. با این حال، به محض اینکه آنچه در فرد به طور واقعی انسانی است مشخص شد، درمانگر باید از کشف معنایی که کشف شده است دست بردارد یا خطر بی ارزش کردن معنایی را که کشف شده است به خطر بیاندازد.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : سرخوردگی وجودی
جستجوی فردی برای معنا – اراده برای معنا – می تواند با سرخوردگی وجودی مسدود شود. اگزیستانسیال می تواند به وضعیت یا واقعیت وجود انسان، به اهمیت یا هدف آن وجود، یا به مبارزه برای کشف آن اهمیت یا هدف اشاره کند. هر یک از جنبه های سه گانه هستی می تواند مانعی در برابر اراده انسان برای معنا باشد.
هنگامی که جستجو برای معنا مانع می شود، سرخوردگی وجودی می تواند به آنچه نویسنده آن را روان رنجورهای نووژنیک می نامد منجر شود.اصطلاح لوگوتراپی noögenic، مشتق شده از noös، کلمه یونانی به معنای “ذهن”، به تمام مواردی که به ابعاد بسیاری از انسانیت انسان مربوط می شود، اطلاق می شود.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : روان رنجورهای نووژنیک
روان رنجورهای نووژنیک یا اختلالات روانی از سرخوردگی وجودی در مورد معنای هستی ناشی می شوند، نه از “تضاد بین تکانه ها و غرایز”. فرانکل به مورد یک دیپلمات آمریکایی اشاره می کند که به دلیل نارضایتی از شغل خود، پنج سال تحت روانکاوی قرار گرفت. از نظر فرانکل، انسان هرگز به روانکاوی یا حتی منطق درمانی زیادی نیاز نداشت. نارضایتی شغلی او نشانه ای از جستجوی ناامید او برای یافتن معنا بود. فرانکل سپس تأکید میکند که هر جستجوی ناامیدکنندهای برای معنا از بیماری روانی ناشی نمیشود یا منجر به آن نمیشود. اگرچه جستجوی ناامید میتواند به پریشانی وجودی منجر شود، اما این یک «بحران وجودی رشد و توسعه» است، نه یک بیماری.
منطق درمانی و روانکاوی می توانند همپوشانی داشته باشند. در لوگوتراپی، درمانگر باید در برخی از تحلیلهای مقدماتی شرکت کند تا به بیمار کمک کند تا «آرمهای پنهان وجود خود» را کشف کند. با این حال، شامل بررسی تمام ابعاد انسانیت بیمار است. متعاقباً، معنادرمانی از روانکاوی فاصله می گیرد، زیرا به دنبال کمک به بیمار در تحقق معناست تا صرفاً تطابق و سازگاری با شرایط.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : Noö-dynamics
به گفته نویسنده: «سلامت روان بر اساس درجه خاصی از تنش استوار است» و جستجوی معنا می تواند این تنش را بیدار کند. این یک اثر منفی نیست. این تنش در آگاهی انسان از معنایی که به دست آمده و معنایی که هنوز به دست نیامده وجود دارد. این تنش که در «شکاف بین آنچه هست و آنچه باید شود» ایجاد می شود، فرد را وادار می کند تا برای رسیدن به هدفی ارزشمند در زندگی تلاش کند. در غیر این صورت، در حالت بدون تنش، اراده انسان برای معنا خفته است. بنابراین تنش برای سلامت روان ضروری است.
این نوع تنش را (noö-dynamics) مینامند: پویایی وجودی یا نیروهای در حال کار، در یک میدان قطبی تنش. میدان از دو قطب تشکیل شده است، یکی نشان دهنده شخص و دیگری معنایی است که فرد برای تحقق آن فراخوانده شده است. درمانگر به بیمار کمک می کند تا خود را به سمت معنای زندگی خود تغییر دهد. این انحراف مطمئناً مقدار تنش سالمی ایجاد می کند.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : خلاء وجودی
«خلأ وجودی» حالتی از پوچی درونی است که در آن بیمار احساس می کند زندگی معنایی ندارد که ارزش زندگی کردن برای آن را داشته باشد. علت دوگانه دارد. اولین مورد، پیشرفت یک فرد فراتر از غرایز اولیه حیوانی به حالتی است که غریزه دیگر غالب نیست. دوم، از دست دادن مدرنتر سنتهایی است که رفتار فرد را بر اساس آنچه باید انجام شود هدایت میکند. در برخی موارد، افراد ممکن است از کاری که می خواهند انجام دهند مطمئن نباشند. آنها می توانند کاری را انجام دهند که دیگران انجام می دهند (سازگاری) یا آنچه دیگران از آنها می خواهند (توتالیتاریسم).این حالت تهی به صورت بی حوصلگی بیان می شود که به نوبه خود می تواند منجر به افسردگی، پرخاشگری، اعتیاد و خودکشی شود. زیربنای این شرایط یک خلاء وجودی است.
پوچی درونی را می توان با رفتارهای دیگر پنهان کرد. برای جبران خلأ درونی به طور غیرمستقیم یا مستقیم، بیمار ممکن است رفتارهایی اتخاذ کند که منعکس کننده اراده به قدرت یا جبران جنسی اراده به لذت است. سپس درمان باید با جنبههای روانزا (که منشأ روانشناختی دارند) و جنبههای نووژنیک بیماری روانی در زمانی که خلاء وجودی وجود دارد، سروکار داشته باشد. اگر خلاء پر نشود – یعنی اگر بیمار هنوز معنایی در زندگی پیدا نکند – بیماری می تواند عود کند.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : معنای زندگی
معنای زندگی را نمی توان به طور انتزاعی خلاصه کرد. معنی برای هر فردی متفاوت است و در طول زمان تغییر می کند. مخصوص شخص و لحظه است. هر فردی در زندگی ماموریت منحصر به فردی دارد که باید آن را انجام دهد و به تنهایی می تواند به آن برسد.
هر چالشی در زندگی مشکلاتی را به همراه دارد که باید حل شوند. فرد به جای جستجوی معنای زندگی در موقعیت، باید به دنبال چیزی باشد که زندگی از او می خواهد و سپس مسئولیت پاسخ به آن سوال را بر عهده بگیرد. در معنادرمانی، این کیفیت مسئولیت یا مسئولیت در زندگی – این مسئولیت – «جوهر وجود انسان» تلقی می شود.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : جوهر وجود
لوگوتراپی بیمار را تشویق می کند تا زندگی مسئولانه ای داشته باشد، به طور انتقادی از اعمال خود آگاه باشد و به آنها نگاه کند که انگار قبلاً آنها را انجام داده است “به همان بدی که شما اکنون خواهید کرد!” بنابراین، قرار دادن زمان حال در گذشته دیدگاه بیمار را تغییر می دهد و به او این امکان را می دهد که چگونه این گذشته تصوری را تغییر دهد. بیمار همچنین با ماهیت متناهی هستی همراه با «تناهی» آنچه از خود و زندگی خود می سازد مواجه می شود.
بیمار با یادگیری زندگی مسئولانه باید تصمیم بگیرد که “برای چه، چه چیزی یا در برابر چه کسی” مسئول باشد. لوگوتراپیست پاسخی ارائه نمی دهد، اما جستجوی بیمار و کشف معنای بالقوه را تسهیل می کند. سپس این بر عهده بیمار است که یکی از این احتمالات را انتخاب و محقق کند.
جستوجوی معنا به درون نیست، بلکه به سمت بیرون به جهان، به سوی چیزی یا کسی غیر از خود است. معنای زندگی را می توان از سه طریق کشف کرد: از طریق موفقیت و دستیابی. با تجربه خوبی، حقیقت، زیبایی یا عشق؛ یا با غلبه بر رنج اجتناب ناپذیر.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : معنی عشق
عشق به فرد این امکان را می دهد که ویژگی های اساسی دیگران را ببیند، پتانسیل یک عزیز را که نیاز به تحقق دارد، تشخیص دهد و آن پتانسیل را درک کند. از سوی دیگر، زمانی که او از پتانسیل هایی که می توان و باید به آنها دست یافت، آگاه شد، می تواند آنها را دنبال کند و آنها را محقق کند.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : معنای رنج
معنای زندگی را می توان حتی در یک موقعیت ناامید کننده نیز یافت.هدف «تبدیل پریشانی خود به دستاورد انسانی» است. وقتی شرایط را نمی توان تغییر داد، فرد “به چالش کشیده می شود تا تغییر کند”. فرانکل خاطرنشان می کند که رنج غیرضروری راه رسیدن به معنا نیست. این “بیشتر مازوخیستی است تا قهرمانانه”. علاوه بر این، معنای زندگی بدون قید و شرط است – به شرایط بستگی ندارد، اما در همه وجود دارد. بنابراین، معنی در تحمل شجاعانه زمانی وجود دارد که شرایط را نمی توان تغییر داد.
برای نشان دادن معنای رنج، فرانکل تجربه خود را از از دست دادن نسخه خطی اولین کتابش در آشویتس بازگو می کند. این “فرزند ذهنی” او بود و با از دست دادن آن زندگی او بی معنا به نظر می رسید. سپس فرانکل در جیب پارچههایی که مجبور به پوشیدنش شد، صفحهای از یک کتاب دعای عبری را پیدا کرد که در آن «مهمترین دعای یهودیان (به اسرائیل گوش کن) بود. در این کشف، فرانکل چالش زندگی با ایده های تجسم یافته در دست نوشته گمشده اش را دید.
بیشتر زندانیان بر این باور بودند که تنها بقا به رنج آنها معنا می بخشد. فرانکل اما در خود رنج به دنبال معنا بود. بقا در بهترین حالت نامشخص و مشروط به شانس بود. اگر رنج و مردن معنایی نداشت، زنده ماندن نیز بی معنا بود.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : مسائل متا بالینی
در گذشته سوالاتی مانند “معنی زندگی من چیست؟” از کشیش یا خاخام پرسیده می شد. در زمان های اخیر مردم از روحانیت دوری می کنند و این گونه مشکلات انسانی را به روان پزشکان ارجاع می دهند.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : لوگودرام
فرانکل فصل قبل را با توصیف روان درامایی که زمانی در آن شرکت کرده بود، تایید می کند. در یک جلسه گروه درمانی، زنی که اقدام به خودکشی کرده بود، داستان خود را گفت. پسر کوچکتر از دو پسرش فوت کرد و او را با پسر بزرگتر که بر اثر فلج اطفال فلج و روی ویلچر نشسته بود تنها گذاشت. این زن که از سرنوشت خود ناامید شده بود، سعی کرد خود و پسرش را بکشد، اما او مانع شد. برای او زندگی همچنان معنادار بود.
فرانکل در پایان داستان خود از تکنیک لوگوتراپی استفاده می کند و از زن می خواهد که در بستر مرگ خود را در آینده تصور کند. او از او می خواهد که به زندگی خود نگاه کند و تصور کند که چه احساسی خواهد داشت. زن متوجه شد که بدون او، پسر بزرگترش اذیت می شد، بنابراین “زندگی کامل تری به او داد.” با نگاهی به گذشته، متوجه می شود که می تواند با زندگی خود در آرامش باشد، زیرا می داند که تمام تلاش خود را برای پسرش انجام داده است. زندگی او حتی با وجود رنجش هنوز معنی داشت.
سپس فرانکل با خطاب به کل گروه، این سوال را می پرسد: آیا میمونی با هوش محدود خود می تواند رنج تحمیل شده توسط آزمایش های پزشکی مفید را درک کند؟ پاسخ گروه منفی است. تنها در دنیای بشری چنین رنجی معنا پیدا می کند و میمون از نظر عقلی قادر به ورود به آن جهان نیست.فرانکل با اشاره به اینکه بشریت در وضعیت مشابهی قرار دارد، سپس این را می پرسد: در حالی که مردم ممکن است بر این باور باشند که “دنیای آنها نقطه پایانی در تکامل کیهان است”، آیا ممکن نیست که بعد یا جهان دیگری فراتر از این پاسخ به این موضوع را داشته باشد. معنی رنج انسان؟
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : سوپر معنی
غایی، یا فوق معنای زندگی، «از ظرفیت محدود فکری» بشر برای درک فراتر می رود. بنابراین، مردم باید یاد بگیرند که با ناتوانی خود در درک منطقی معنای زندگی حتی در دردناک ترین شرایط کنار بیایند. با این حال، هنگامی که بیمار به طور محکم بر روی باورهای مذهبی استوار باشد، روانپزشک می تواند از ماهیت درمانی آن باورهای معنوی بهره ببرد.
برای نشان دادن این موضوع، فرانکل در مورد خاخامی صحبت می کند که همسر و شش فرزندش در آشویتس با گاز گرفتگی کشته شدند. اگرچه این مرد یک یهودی ارتدکس بود، اما ناامید بود. فرزندانش به عنوان شهدای بی گناه از دنیا رفتند و او خود را «پیرمرد گناهکار» می دانست. او نمی توانست انتظار داشته باشد که در بهشت با آنها باشد. فرانکل با تکیه بر منابع معنوی خاخام پیشنهاد کرد که از فرزندانش جان سالم به در برده تا با رنج پاک شده و شایسته پیوستن به آنها در بهشت باشد. از این نظر، خاخام رنج بیهوده ای نبرد.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : زندگی گذرا
از آنجایی که زندگی گذرا است و همیشه به مرگ ختم می شود، اغلب بی معنی تلقی می شود. فرانکل پیشنهاد میکند که تنها جنبههای واقعاً گذرا زندگی، پتانسیلهایی است که با آنها مواجه میشویم – امکاناتی که زندگی ارائه میدهد. وقتی آنها رفتند، برای همیشه رفتند.از آنجایی که انبوه پتانسیل خود را نشان می دهد، شخص باید انتخاب کند که به کدام یک عمل کند و در نتیجه به فعلیت برساند (واقعی شود) و کدام را نادیده بگیرد یا «محکوم به نیستی» کند. زمانی که پتانسیل بالفعل شده «از گذرا نجات یابد» و در گذشته ذخیره شود. ماندگار است و نمی توان آن را بازگرداند یا کنار گذاشت.
منطق درمانی از کنشگری حمایت می کند، نه بدبینی نسبت به گذرا بودن زندگی. او هر فردی را مسئول انتخاب گزینه هایی می داند که بر اساس آنها عمل کند و کدام را دور بزند. هر آنچه را که شخص برای واقعی سازی انتخاب کند، در اعمال، شادی ها و رنج هایی که “یادبود… وجود” آنها خواهد بود، سهیم خواهند شد.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : منطق درمانی به عنوان یک تکنیک
لوگوتراپی تکنیک خاصی را برای کنترل ترس عصبی ایجاد کرده است. فرانکل چندین نقطه شروع را برای بروز این روان رنجوری مشخص می کند. اولین مورد “اضطراب پیش بینی کننده” است – ترس خاصی که قبل از یک رویداد پیش می آید و در نتیجه تضمین می کند که ترس محقق می شود. دومی «نیت بیش از حد» است – قصد بیش از حد یا اجباری برای دستیابی به چیزی که عمیقاً مورد نظر همراه با ترس از شکست است. سومین «تعمل بیش از حد» است – توجه بیش از حد به یک مشکل. خودآزمایی بیش از حد می تواند منجر به بیماری شود.
اساس این تکنیک در درمان ترس های روان رنجور، قصد متناقض نامیده می شود. پارادوکس عبارت یا گزارهای است که غیرمنطقی یا متناقض به نظر میرسد، اما در صورت آزمایش یا توضیح، خلاف آن را ثابت میکند. به این ترتیب بیمار ترسو تشویق می شود تا با ترس روبرو شود و آگاهانه با آن درگیر شود. انجام این کار چرخه ترس و فوبیا را می شکند. این تکنیک مستلزم توانایی بیمار برای رها کردن خود و جدا شدن او از روان رنجوری است. این توانایی ذاتی حس شوخ طبعی است.
فرانکل توضیح می دهد که در مواردی مانند قبل از اضطراب، مکانیسم واکنش یکی از دلایل اصلی روان رنجوری است. علائم یک بیماری یا بیماری با فوبیا به معنای “ترس یا نفرت” پاسخ داده می شود. در شکل دایره ای، فوبیا علائمی را ایجاد می کند که باعث ایجاد فوبیا می شود. یک شرط دیگری را تغذیه می کند. به همین ترتیب، در موارد وسواسی، زمانی که بیمار با وسواس مبارزه می کند، قدرت ایجاد مزاحمت را تقویت می کند.اگرچه نیت مخالف ممکن است ترسهای عصبی را درمان کند، اما درمان در نهایت به توانایی بیمار برای دور کردن ذهن از شک و تردید به خود بستگی دارد. هر چه بیمار سرپایی بیشتر بر یک فراخوان و مأموریت خاص در زندگی تمرکز کند، بیشتر می تواند شفای خود را تجربه کند.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : روان رنجوری جمعی
فرانکل پوچی کنونی را «شکل خاص و شخصی نیهیلیسم» می داند. نیهیلیسم «تضاد بی معنی» است. او معتقد است که گرایش کنونی به سمت فلسفه نیهیلیستی در روان درمانی، این نوع درمان را بیشتر نشانه روان رنجوری جمعی می سازد تا درمان. انسانها را به «هیچ» تقلیل داد، با این فرض که آنها محصول «شرایط زیستی، روانی و اجتماعی» معینی هستند. بنابراین فرد روان رنجور خود را سوار یا قربانی نیروهای بیرونی و شرایط درونی می بیند. روان درمانی با سلب آزادی انتخاب یا تغییر، مرگ و میر آنها را افزایش می دهد.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : نقد پان دترمینیسم
فرانکل پاندترمینیسم را اینگونه تعریف می کند که انسان ها به سادگی وجود دارند و بر اساس شرایط زیستی، روانی و جامعه شناختی شکل می گیرند. فرانکل با رد این ایده، استدلال میکند که انسانها در نهایت خود تعیینکننده هستند، به این معنی که آنها انتخاب میکنند که تسلیم شوند یا با شرایط مواجه شوند. انسان ها همچنین «آزادی تغییر در هر لحظه» را دارند که باعث غیرقابل پیش بینی شدن آنها می شود.
برای نشان دادن این عقاید، فرانکل به مورد دکتر جی (دکتر اروین جکلیوس)، «قاتل دسته جمعی اشتاینهوف» اشاره می کند که بشریت خود را تا آخر عمر نجات داد. داستان دکتر جی، آزادی انتخاب و تغییر را نشان می دهد. با این حال، فرانکل اشاره می کند که این تنها نیمی از معادله است. این آزادی و آن انتخاب ها باید با مسئولیت هدایت شوند. در غیر این صورت، آزادی می تواند به خودسری صرف تبدیل شود.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : باور روانپزشکی
مهم نیست که روان رنجوری یا روان پریشی لاعلاج چقدر شدید باشد، درونی ترین هسته شخصیت بیمار دست نخورده باقی می ماند و آزادی خود را حفظ می کند. کرامت انسان زنده می ماند و بیمار را بیش از یک «ماشین مغز آسیب دیده» می سازد. این باور روانپزشکی نویسنده است.
خلاصه فصل 2 کتاب انسان در جستجوی معنا : روانپزشکی دوباره انسانی
روانپزشکی نیم قرن است که ذهن انسان را یک مکانیسم و درمان بیماری های روانی را یک تکنیک پزشکی می داند. روانپزشکی انسانی که یک “انسان” را در پس بیماری می بیند، جایگزین این مفهوم می شود.
اگرچه افراد به واسطه موهبت ها (شخصیت ها یا توانایی ها) و محیطی که در آن زندگی می کنند محدود می شوند، اما «در نهایت می توانند برای خودشان تصمیم بگیرند» و همان چیزی می شوند که هستند.همانطور که فرانکل در اردوگاه های کار اجباری کشف کرد، در درون هر فرد پتانسیل خوبی بزرگ و شر بزرگ وجود دارد و او به تنهایی انتخاب می کند که چه کاری انجام دهد. فرانکل نتیجه گرفت: «مردان… اتاق های گاز را در آشویتس ایجاد کردند. با این حال، او… همچنین… مستقیماً وارد آن اتاق های گاز شد.”
خلاصه پس نوشته 1984 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 1
فرانکل خوش بینی غم انگیز را توانایی مثبت ماندن با وجود درد، گناه و مرگ تعریف می کند. او این سه عنصر را “سه گانه تراژیک” می نامد و سپس می پرسد: “آیا زندگی می تواند معنای بالقوه خود را با وجود جنبه های تراژیک خود حفظ کند؟” اینکه بگوییم زندگی دو چیز را پیشفرض میگیرد: اینکه زندگی بدون قید و شرط معنای بالقوهای دارد، و اینکه مردم میتوانند چیزهای منفی را به مثبت تبدیل کنند، «بهترین استفاده را از هر موقعیتی ببرند». خوش بینی تراژیک به فرد این امکان را می دهد که از رنج، احساس گناه و گذرا بودن زندگی (مرگ) به عنوان انگیزه ای برای موفقیت، تغییر و اقدام مسئولانه استفاده کند.
ناتوانی در یافتن معنا در مواجهه با رنج شدید می تواند کشنده باشد. فرانکل نمونه ای از اردوگاه های کار اجباری را ذکر می کند. برخی از زندانیان یک روز صبح علیرغم هشدارها یا تهدیدها از بیدار شدن و رفتن به محل کار خودداری می کنند. آنها در کلبه خود، روی کاه، در کثیفی خود دراز می کشیدند. سپس سیگار گرانبهایی را که نگه داشته بودند دود می کردند. بقیه زندانیان می دانستند که این افراد ظرف 48 ساعت خواهند مرد.
این الگوی رفتار “تسلیم شدن” مشابهی در رفتار جوانان معاصر در سراسر جهان دارد که معتقدند آینده ای ندارند. به جای سیگار به مواد مخدر روی می آورند. صحنه مواد مخدر جنبه ای از یک پدیده گسترده تر است: “حس بی معنی” که جوامع صنعتی را فرا گرفته است. این احساس در افسردگی خود را نشان می دهد. مردم «به اندازه کافی وقت برای زندگی کردن دارند، اما چیزی برای زندگی کردن ندارند.”بیکاری دیدگاه انسان را بدتر می کند. فرد بیکاری را با بی فایده بودن و بی فایده بودن را با بی معنی بودن در زندگی یکی می داند.
در لوگوتراپی به این احساس پوچی و بی معنایی، خلاء وجودی می گویند. فرانکل ادعا می کند که افسردگی مرتبط با این احساس لزوماً نشانه یا علامت روان رنجوری نیست. این “اثبات انسانیت فرد” است. با این حال، خلاء وجودی به طور بالقوه بیماری زا است و باعث ایجاد سندرم عصبی توده ای می شود که شامل افسردگی، پرخاشگری و اعتیاد است.
هر مورد افسردگی یا خودکشی را نمی توان به خلاء وجودی مرتبط کرد. با این حال، در هر خودکشی، میتوان بر میل به مردن غلبه کرد اگر فرد «از معانی و هدفی آگاه بود که ارزش زندگی برای آن را دارد». به همین دلیل جهت گیری معنایی قوی ابزار مفیدی در مداخله خودکشی است. یک مداخله موفق به بیمار نشان می دهد که دیر یا زود می توان راه حل مشکل و معنای زندگی را پیدا کرد – اما فرد باید برای کشف آن زنده بماند.
با توجه به آزمایشات گروهی، پرخاشگری – “وجه دیگری از سندرم روان رنجور توده ای” – می تواند با دعوت از گروه های مخالف برای غلبه بر یک چالش مشترک اصلاح شود. بنابراین، آنها با یک هدف جمعی متحد می شوند، معنایی که باید محقق شود.
در مورد اعتیاد، بعد سوم، مطالعات شباهت هایی را بین معتادان به الکل و مواد مخدر پیدا کرده است. هر دو گروه احساس عمیقی از بی معنی بودن را ابراز می کنند. این درک منجر به پرسش معنای خود می شود که در Postscript 1984، قسمت 2 مورد بحث قرار می گیرد.
خلاصه پس نوشته 1984 کتاب انسان در جستجوی معنا : بخش 2
معنادرمانی به «معنای بالقوه ذاتی و خفته» در تمام موقعیت های زندگی که هر فرد با آن مواجه است، می پردازد. معنای نهایی به میزان موفقیت «معنای بالقوه هر موقعیت فردی» بستگی دارد. لوگوتراپی ادراک معنا را به عنوان یک فرآیند می بیند، نه به عنوان یک جرقه بینش، یک لحظه “آها” یا یک شناخت ناگهانی از کل و الگوی کامل زندگی. بیمار آگاهی فزاینده ای از “یک امکان در برابر پس زمینه واقعیت” را تجربه می کند. به عبارت دیگر، بیمار می بیند که چه کاری می توان انجام داد.
فرانکل دو رویکرد را برای یافتن معنا پیشنهاد می کند: مطالعه زندگی افرادی که با موفقیت معنا پیدا کرده اند و اجازه دادن به وجدان که در موقعیت های زندگی به عنوان یک راهنما عمل کند. دومی فرض می کند که وجدان توسط مجموعه ای از ارزش های اصلی “بر اساس گذشته بیولوژیکی ما” هدایت می شود. آنها آگاهانه پذیرفته نشده اند، آنها ارزش های ذاتی هستند که “در طول تکامل گونه ما متبلور شده اند.”
معنادرمانی سه راه اصلی را برای یافتن معنا آموزش می دهد: ایجاد یک عمل یا انجام یک عمل، تجربه عشق، و بالا رفتن از خود در موقعیتی که قابل تغییر نیست. بار سوم از همه مهمتر است. با تغییر در دیدگاه، شخص می تواند حتی در شدیدترین رنج ها معنا پیدا کند. این امر مستلزم آن است که افرادی که قادر به تغییر وضعیت نیستند، خود را تغییر دهند و در نتیجه یک تراژدی شخصی را به یک پیروزی تبدیل کنند.
رنج اولین جنبه از “سه گانه تراژیک” است.”دوم گناه است. فرانکل اصرار دارد که رفتار مجرمانه را نمی توان با عوامل بیولوژیکی، روانی یا اجتماعی توضیح داد. تلاش برای انجام این کار آزادی و مسئولیت فرد را سلب می کند. در مقابل، حفظ آزادی مجرم و مسئولیت او به آنها اجازه می دهد. اعتراف به گناه.اما مجرم می تواند بر گناه غلبه کند “با تغییر برای خیر.” جنبه سوم مرگ و گذر است هر لحظه از زندگی می گذرد، می میرد. فرانکل معتقد است که این گذر باید به مردم انگیزه دهد. برای بهترین استفاده از هر لحظه… با گذشت زمان در زندگی، فرد آنچه ممکن است و آنچه نیست را انتخاب می کند. آنچه ممکن است به واقعیت گذشته تبدیل می شود – محصول ذخیره شده در عشق و شغل و رنج مادام العمر افراد مجموعه ای از «مهارت هایی که به دست آورده اند، معانی که به دست آورده اند، ارزش هایی که به دست آورده اند» دارند.
فرانکل سپس موضوع مرتبط با پیری را مورد بحث قرار می دهد، زمانی که سودمندی همراه با ارزش درک شده یک انسان کاهش می یابد. فرانکل مدعی است که هیچ شرطی وجود ندارد که در آن انسان ارزشی نداشته باشد. همانطور که معنای زندگی بدون قید و شرط است، ارزش یک شخص نیز بی قید و شرط است. این مقدار به ابزار فعلی بستگی ندارد، بلکه به ارزش هایی بستگی دارد که فرد در گذشته به آن دست یافته است.«امروزه ارزش فرد از نظر کرامت با ارزش فرد از نظر فایده اشتباه گرفته می شود. مساوی کردن کاهش مطلوبیت با کاهش ارزش راه را برای اتانازی باز می کند – کشتن کسانی که باری بر دوش جامعه تلقی می شوند.
در خاتمه، فرانکل خاطرنشان می کند که در آشویتس مردم در معرض دید قرار می گرفتند و خود را یا به عنوان خوک یا به عنوان مقدسین نشان می دادند. به عنوان یک استثنا از قاعده، گروه بسیار کوچک تری از مقدسین مردم را به چالش می کشند تا به اقلیت خود بپیوندند و در دنیایی که اکنون “در وضعیت بدی” است، بهترین کار خود را انجام دهند. او با هشدار به خوانندگان پایان می دهد که “به معنایی دوگانه هوشیار باشند: از آشویتس می دانیم که انسان قادر به چه چیزی است. و از هیروشیما می دانیم که چه چیزی در خطر است.”
مشارکت در بهبود خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا :
از این که یکی از محتواهای بخش گزیده کتاب های پیشنهادی سایت من مورد مطالعه شما کاربر گرامی قرار گرفته است، بسیار خرسندم. شایان ذکر است این مقاله به صورت دوره ای به کمک سایر خوانندگان کتاب بروزرسانی خواهد شد. بنابراین به شما پیشنهاد می شود تا هر چند مدت یکبار جهت یادآوری مطالب گذشته و مطالعه نکات جدید به این برگه مراجعه نمایید. لطفا در صورتی که شما هم قبلا کتاب انسان در جستجوی معنا را مورد مطالعه قرار داده اید و یا مرور این مقاله در سایت سبب اشتیاق به مطالعه کامل این کتاب در شما شده است، برداشت های خودتان از کتاب انسان در جستجوی معنا را در قالب خلاصه، نقد و بررسی، نظر، نکات کلیدی و کاربردی و … از طریق بخش نظرات موجود در پایین همین صفحه با من و سایر کاربران سایت به اشتراک بگذارید.
عالی
هم سه روش پیدا کردن معنا عالی بود
و
هم دو دویکرد عالی بود
____________________________________________
یک تعریف از معنا که توی یه کتاب دیگه خوندم گفتنش خالی از لطف نیست :
معنا یا هدف نیروی محرک زندگی انسان است که میتواند جبران نقص های ما باشد و برای این جبران اصلح و ارجح را باید حتما در نظر بگیریم
درود کیوان عزیز
ممنون ابراز لطفت و سپاسگزار از این که دانش خودتو با ما به اشتراک گذاشتی
سبز باشی و مانا
كتابى بسيار با ارزشى است
بله دقیقا