دلایل جدایی فلسفه از علم :
تا ربع اول قرن بیستم ،دانشمندان علوم لااقل با یکی ،دومکتب فلسفس آشنا بودند و سعی می کردند که نتایج تحقیقاتشان را به زبان فلسفی بیان کنند . از آن زمان به بعد ،پیوند میان علم و فلسفه رو به ضعف نهاده شد و جای آن را یک دیدگاه ابزارنگارانه گرفته است.
امروز اکثریت قاطع فیزیکدانان کاری به جنبه های فلسفی علمشان ندارند و حتی گاهی با تمسخر با سوالات فلسفی برخورد می کنند و تفحصات فلسفی را اتلاف وقت می دانند و جو علمی چنان شده است که یک فیزیکدان با نوشتن یک کتاب فلسفی نه تنها شهرتش افزایش نمی یابد بلکه به آن زیان هم می رسد.
امروز مد این است که نمایش مستقیمی از مطالب علمی ارائه دهند ، بدون آن که از نتایج فلسفی قضیه بیمناک باشند ،این باعث شده است که به تکنولوژی بیش از حد ارزش داده شود و روی علم زدگی تاکید شود و هر گونه بحث فلسفی از فیزیک طرد گردد.دلایلی چند برای جدایی فلسفه از علم می توان ذکر کرد و ما اکنون به ذکر اهم آن ها می پردازیم :
الف ) ارتباط متافیزیک با مذهب : از قرن هفدهم به بعد مذهب بیشتر و بیشتر از بحث های علمی جدا شد و چون متافیزیک را با مذهب مرتبط می دانستند ،آن را نیز بالتبع کنار گذاشتند .این نوع نگرش تا زمان ما نیز ادامه یافته است.
ب ) پیچیدگی مسائل متافیزیکی :مشکلی که بر سر فهم و یا یافتن راه حل مسائل مهم متافیزیکی بود ه از یک طرف و اختلاف عمیق بین فلاسفه از طرف دیگر عامل دیگری برای ترک فلسفه بوده.
ج ) توفیق چشمگیر روش های تجربی و برخی از نظریات علمی :از دید بسیاری از علمای معاصر اشتباه فیزیکدانان کلاسیک این بود که خود را با مسائل و مفاهیم متافیزیک مشغول کرده بودند و توفیق فیزیک جدید بخاطر حذف این مفاهیم و مسائل است.
د ) تخصص گرایی :پیشرفت سریع علم و افزوده شدن شاخه های آن و کثرت مسائل هر شاخه باعث شده ،که هر روز تعداد بیشتری از دانش پژوهان به کارهای تخصص روی آورند و بینش وحدت جویانه رایج را در میان علمای پیشین را کنار بگذارند.
ه ) عدم تبحر فلاسفه متاخر در علوم فیزیکی :چون غالب فلاسفه متاخر در علوم فیزیکی تبحر نداشته و نسبت به پیشرفت های جدید علمی جاهل بوده اند و یا تاکیدشان روی مطالب غیر علمی بود و به مسائل علمی کمتر توجه داشته اند ،رویکرد آن ها برای دانشمندان علوم جاذبه نداشته است.
و ) واکنش مخالف یا سرد فلاسفه نسبت به دیدگاه های فیزیکدانان :دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان کوانتومی مورد تعرض بعضی فیلسوفان قرار گرفت. برای مثال بور ، شکایت داشت که فلاسفه منظور او از مکملیت را نفهمیده اند.
ز ) رواج فلسفه های بی اعتنا به متافیزیک :از این عامل می توان به عنوان مهمترین و اصیل ترین عامل کنار گذاشتن فلسفه نام برد .طرفداران مکتب تجربه گرایی با تاکید روی تجربه در مقابل تفکر و از طریق غیر قابل تحقیق شمردن مسائل متافیزیکی مهمترین ضربه را در قرون جدید بر متافیزیک وارد آورد.
در ادامه این مقاله مطالعه نمایید :