غزل جدایی در گرماگرم تابستان :
در گرما گرم تابستان غزل جدایی خواندی و من تک تک برگ های پاییزی را به انتظار بازگشتت شماردم ۔ تمام زمستان را با سوز جدایت گذراندم ، اما تو غافل بودی از بهار دیگری که خواهد آمد
به گمان خود با چيدن برگ هایم و با حرص علف های هرز دور و برم به مقصود خود رسیدی اما غافل بودی از روییدن مجدد برگ ها و شکفتن دوباره جوانه ها، چرا که من نه آن برگ ها بودم و نه آن خس و خاشاک و نه حتی نهالی که با سو سوی بادی خواهد شکست من درخت تنومندیم که ریشه در خاک دوانده ام و با غرور سر به افلاک کشیده ام