نقد دیدگاه تجربه گرایان در مورد جدایی فلسفه از فیزیک :
در مسیر جدایی فلسفه از فیزیک تا به این جا در مورد دیدگاه تجربه گرایان به بحث مفصلی دست زدیم اما در ادامه قصد داریم به نقد دیدگاه های تجربه گرایان بپردازیم تا به تصویر روشن تری دست یابیم :
1) می گویند ما نمی توانیم ادراکی داشته باشیم ، مگر این که از طریق حواسمان وارد ذهن شده باشد ،به عبارت دیگر مشاهده ، منشاء هر دانش فیزیکی است .این ادعا کاملا درست نیست زیرا :
الف ) ما ادراکاتی داریم که مستقیما از تجربه اخذ نشده است . مثلا مفهوم عدم ،چیزی نیست که از طریق ادراک حسی برای ما حاصل شده باشد ، بلکه ما از طریق یک تحلیل ذهنی به آن پی برده ایم .
ب ) معیار قرار دادن تجربه ،خود یک امر تجربی نیست ،بلکه یک اصل متا فیزیکی است .
ج ) دانش ما از مشاهده فراتر می رود .فیزیک مفاهیم زیادی را مطرح می کند که قابل مشاهده نیستند .مثلا در مکانیک اجسام ،پیوسته از تنش صحبت می شود که قابل مشاهده نیست .
د ) بیان قانون همواره از تجربه فراتر می رود ،زیرا تعداد آزمایش هایی که یک دانشمند می تواند انجام دهد ، همواره محدود است ،در حالی که قانونی که او ادعا می کند ، جهان شمول است .
ه ) هر محققی همواره در پژوهش هایش اصولی عام را به عنوان اصول راهنما یا تنظیم کننده بکار می برد .این اصول عام قابل ابطال تجربی نیستند و تنها مصادیق آن ها ابطال پذیرند.
و ) تجربه گرایی محض ،راه کشف را می بندد .توفیق نظریه اتمی نشان می دهد که چگونه توسل به تجربه محض کفایت نمی کند و چقدر مهم است که یک اندیشه مهم را دنبال کنیم ،گرچه نتایج علمی فوری در بر نداشته باشد .
2) می گویند هر مفهومی باید در ابتدا از طریق یک رشته عملیات تجربی تعریف شود و هر چیزی که قابل تعریف برحسب عملیات تجربی نباشد ،باید کنار گذاشته شود . در مقابل می توان گفت :
الف ) ما غالبا یک مفهوم را برحسب سایر مفاهیم تعریف می کنیم ،اما همواره بعضی مفاهیم ،تعریف نشده باقی می مانند . مثلا مفاهیم جرم و نیرو در مکانیک نیوتنی تعریف نشده اند ( البته این ها نا معین نیستند ،زیرا برحسب تعدادی فرمول مشخص می شوند )
ب ) چون هر مفهومی توسط یک تعریف عملیاتی معنادار می شود ،کمیتی که به وسیله روش های مختلف اندازه گیری می شود ، باید دارای معانی متعدد باشد ،که البته امری است برخلاف دید شهودی ما.
ج ) وسایل اندازه گیری آزمایشگر نیز باید برحسب عملیاتی تعریف شوند ،لذا به نظر می رسد که نتوان از جایی شروع کرد.
د ) مقدار عددی یک کمیت تنها یک بعد آن است و معنای هر کمیت تنها به وسیله عمل تعیین نمی شود ، بلکه برای مشخص کردن آن یک زمینه نظری نیز لازم است . مثلا اگر بخواهیم معنای میدان الکتریکی E را بدانیم باید به نظریه ماکسول نظر بیافکنیم .
3) می گویند یک قضیه در صورتی معنادار است که قابل تحقیق تجربی باشد . در این جا می پرسیم :
الف ) چگونه می توان در زمان حال ، اعتبار یک قانون طبیعت را وارسی کرد ،در حالی که حوزه کاربرد آن از زمان حال وسیع تر است ؟
ب ) چگونه می توان گذشته را مورد تحقیق تجربی قرار داد ؟
ج) آیا خود اصل تحقیق پذیری قابل تحقیق تجربی است ؟
ذکر این نکته لازم است که اگر فیزیکدانان به این اصل پایبند مانده بودند ،فیزیک و علی الخصوص فیزیک ذرات بنیادی ،اینقدر رشد پیدا نکرده بود.
4) بسیاری از فیزیکدانان معاصر ادعا می کنند که نظریه شان مستقیما از تجربه نشات گرفته است .اینها فراموش می کنند که راهی وجود ندارد که تنها یک نظریه را از مشاهدات استنتاج کنیم ( والا مثلا مکانیک نیوتنی به وسیله مکانیک نسبیتی یا کوانتومی جایگزین نشده بود )
5) می گویند هر ادراک حسی ،خالی از پیش فرض های نظری است و ما چیزی جز حقایق بر هنه را نمی بینیم ،به عبارت دیگر مشاهده همواره مقدم بر نظریه است ،اما این ادعا درست نیست ،زیرا ما هیچ وقت با ذهن خالی سراغ مشاهده نمی رویم و در واقع این نظریه است که به ما می گوید ،دنبال چه چیز هایی بگردیم .بنابراین در تعبیر هر مشاهده همواره تعدادی پیش فرض وجود دارد.
6) می گویند هدف نظریه پردازی ،تنظیم تجارب بشری و پیش بینی تجارب جدید است ،نه توصیف واقعیت . اما این روشن نمی کند که چرا باید اصولا پیش بینی امری که در زندگی روزمره تاثیر مستقیم ندارند ،اهمیت داشته باشد.
7) می گویند اهل علم در قضایا اتفاق نظر دارند ولی فلسفه ها همواره محل نزاع بوده اند و هیچ فلسفه ای مورد موافقت همگان قرار نگرفته است .اما این در نظر گرفته نمی شود که آنچه در یک زمان مورد وفاق اهل علم است ،ممکن است بعدا مورد تجدید نظر قرار گیرد.
در ادامه این مقاله مطالعه نمایید :