خلاصه کتاب خودت را به فنا نده اثر گری جان بیشاپ در این بخش از سایت جهت مطالعه شما همراهان گرامی گردآوری گردیده است. در این بخش سعی شده است تا با انتشار جذاب ترین بخش ها و گزیده نکات ارزشمند نوشته شده در این کتاب محبوب و پرفروش، انگیره مطالعه کامل آن در شما تقویت گردد.
درباره کتاب خودت را به فنا نده :
گری جان بیشاپ (Gary John Bishop) نویسندهی اسکاتلندی در کتاب خودت را به فنا نده: کمتر فکر کن و دل به زندگی بده، تلاش داشته تا مجموعه ای از اظهار نظرهای شخصی درباره اختیار داشتن، زندگی بخشیدن، متعالی بودن و جسارت داشتن جمع آوری نماید تا با عمل به آنها، در زندگی هر روز بهتر شویم. به بیان ساده تر می توان گفت نویسنده در این کتاب تلاش دارد به خوانندگان کمک نماید تا به بهترین خودشان تبدیل شوند. ویژگی که اگر تحقق یابد مسلما می تواند زندگی هر فردی را متحول نماید.
خلاصه فصل 1 کتاب خودت را به فنا نده:شروع کار
نویسنده با طرح یک سوال از خوانندگان شروع می کند و از آنها می پرسد که آیا تا به حال احساس کرده اند مانند یک همستر روی چرخ هستند که با عصبانیت راه خود را در زندگی طی می کنند اما به نوعی به جایی نمی رسند. او با شناسایی پچ پچ و قضاوت دائمی درونی که هرگز متوقف نمی شود، نظر خود را بیان می کند. به گفته بیشاپ، صدای کمی در درون بسیاری از افراد معمولا به آنها می گوید که تنبل یا احمق هستند یا به اندازه کافی خوب نیستند. او می افزاید که این صدای ضعیف همیشه مردم را تا حد زیادی خسته می کند و آنها را مجبور می کند هر روز به کار خود ادامه دهند با این باور که اگر کار نکنند ممکن است به خواسته های زندگی خود نرسند. از این رو، نویسنده اثر خود را به افرادی تقدیم می کند که همیشه تک گویی، تردید و نیرنگی خود ویرانگر را تجربه می کنند که زندگی روزمره آنها را محدود و لکه دار می کند.
گری بیشاپ به دو نوع مکالمه اشاره می کند که مردم هر روز درگیر آن می شوند: گفتگو با دیگران و گفتگو با خود. او همچنین اذعان می کند که افرادی هستند که اصرار دارند با خودشان صحبت نکنند. نویسنده از ایدئولوژی خود با ارائه موارد مختلفی حمایت می کند که در آن افراد نکات برجسته مونولوگ را انجام می دهند، مانند هنگام غذا خوردن، ورزش کردن، ارسال پیامک، گریه کردن، و نوشتن و غیره. علاوه بر این، نویسنده از تحقیقات انجام شده توسط پروفسور ویل هارت از دانشگاه آلاباما و سایر فیلسوفان به عنوان مبنای کار خود استفاده می کند. از آزمایشهای پروفسور بیشاپ، او خاطرنشان میکند که زبانی که مردم برای توصیف شرایط خود استفاده میکنند معمولاً تعیینکننده نحوه دیدن، تجربه و مشارکت آنها در آن موقعیتها است.علاوه بر این ، وی ادعا می کند که این امر به طرز چشمگیری بر نحوه برخورد مردم با زندگی خود تأثیر می گذارد و با مشکلات بزرگ و کوچک روبرو می شود.
علاوه بر این ، نویسنده سعی می کند احساسات و افکار را به هم وصل کند. او از نقل قول از آلبرت الیس در مورد این موضوع استفاده می کند و می گوید روشی که مردم در مورد تجربیات خود فکر می کنند و صحبت می کنند ، معمولاً روشی را که نسبت به آنها احساس می کنند تغییر می دهد. در حالت ایده آل ، اسقف توضیح خود منفی را که توسط بسیاری از افراد تجربه می شود ، توضیح می دهد. او می گوید این نوع خودبستگی می تواند بی اعتبار باشد و اغلب موارد آسان را دشوار یا حتی غیرممکن به نظر می سازد. بنابراین ، ماهیت خودکشی مورد استفاده بر احتمال موفقیت یا عدم موفقیت در مسائل زندگی تأثیر می گذارد. علاوه بر این ، نویسنده همچنین در مورد ادراک و تغییر ناشی از زبان صحبت می کند. معمولاً ، ادراک توسط افراد مختلف در موقعیت های مختلف چگونه این افراد را در این شرایط نشان می دهد. اسقف می گوید صحبت در مورد چگونگی “زندگی ناعادلانه” باعث می شود فرد طبق این دیدگاه فعالیت خود را آغاز کند. با این حال ، او ادعا می کند که افرادی که موفقیت را مستقیماً در گوشه و کنار می دانند همیشه برای دستیابی به آن سخت تلاش می کنند و همیشه در تلاش های خود موفق می شوند.
اسقف از این پدیده استقبال می کند که افکار در واقع می توانند ساختار فیزیکی مغز را تغییر دهند با گفتن اینکه این امر باعث تغییر در نحوه تفکر مردم در مورد ذهن انسان می شود. در حالت ایده آل ، او معتقد است که مردم می توانند با مدیریت افکار خود احساسات خود را تعیین کنند. وی ادعا می کند که اگر افراد نسبت به سخنان خود و نوع زبانی که از آنها استفاده می کنند آگاه باشند این امکان پذیر است.بنابراین، نویسنده خوانندگان را تشویق می کند که با انجام فوری کاری که باید انجام دهند، به جای گفتن اینکه آن را بعدا انجام خواهند داد، مطمئن باشند.
خلاصه فصل 2 کتاب خودت را به فنا نده:من بینهایت مشتاقم
گری بیشاپ میل را اساس هر چیزی که برای کسی اتفاق می افتد قرار می دهد. او استدلال میکند که در حالت ایدهآل، افراد در تغییر موقعیتهای زندگی خود به دلیل بیمیلی برای انجام اقدامات لازم شکست میخورند. او در مورد کسی صحبت می کند که از شغل خود متنفر است، رابطه بدی دارد یا مشکلات سلامتی دارد. به گفته بیشاپ، همه این موقعیت ها راه حل هایی دارند که با فرد درگیر شروع و پایان می یابد. به عنوان مثال، یک فرد می تواند شغل خود را رها کند، رابطه خود را پایان دهد، خوب غذا بخورد و اغلب ورزش کند، از جمله برای هر گونه مشکل سلامتی، کمک بخواهد. اما عدم انجام اقدامات لازم نشان دهنده اکراه است و باعث می شود که در همان حالت زندگی با وجود بدی باقی بماند. بنابراین، نویسنده از خوانندگان خود می خواهد که از سرزنش شانس، افراد دیگر، تأثیرات بیرونی و دوران کودکی یا محله ها دست بردارند. در عوض، آنها باید تمایل خود را برای اقدام موثر و تغییر زندگی خود نشان دهند.
اسقف استدلال می کند که شخص باید سرنوشت خود را کنترل کند وگرنه سرنوشت او را کنترل خواهد کرد. تأیید می کند که زندگی به دلیل مکث های فردی، تعلل، سردرگمی یا ترس ها نمی تواند متوقف شود. در عوض، زندگی همیشه با یا بدون فرد ادامه خواهد داشت، خواه او فعال باشد یا غیرفعال. بنابراین، فرد باید میل به انجام کارهای مختلف در زندگی داشته باشد، و بیشاپ استدلال خود را با استفاده از نقل قول نیکولو ماکیاولی که می گوید: “وقتی میل زیاد است، دشواری ها نمی توانند بزرگ باشند” تأیید می کند. در همان سؤال ، نویسنده سعی می کند معنای “عدم تمایل” را توضیح دهد. در حالت ایده آل ، او می گوید که این اصطلاح به اندازه اراده قدرتمند است. نویسنده ادعا می کند که عدم تمایل عزم و اراده را نادیده می گیرد و دسترسی به یک رویکرد قوی و اضطراری به اوضاع را فراهم می کند. اسقف می گوید که می توان از این اصطلاح برای نشان دادن خطی که نمی خواهد به عقب برگردد استفاده کند. این شامل ادامه کارهایی است که شخص از آن متنفر است ، یا حفظ رابطه بد. به عبارت دیگر ، تمایل و عدم تمایل دو اصطلاح قدرتمند است که بسته به فرد در شرایط مختلف اعمال می شود. بنابراین ، همانطور که بیشاپ می گوید ، باید کسی را انتخاب کرد که کار می کند یا برای استفاده در شرایط زندگی کار می کند.
نویسنده همچنین در مورد برخی موقعیت هایی که شخص قادر به تغییر نیست صحبت می کند. در چنین شرایطی ، اسقف می گوید که باید این واقعیت را بپذیرد که او در این وضعیت قرار گرفته است. این باید بدون خود سرزنش اتفاق بیفتد یا قربانی شود. با این آگاهی از شخص ، پذیرش این تغییر آسان می شود ، بنابراین در یک جهت مثبت حرکت می کند. سؤال دیگری که در این فصل مطرح شده است ، تمایل به انجام آنچه برای موفقیت لازم است یا به دست آوردن آنچه در زندگی می خواهد. اسقف از مخاطبان خود سؤال می کند که آیا در مورد راه رسیدن به خواسته های زندگی خود فکر می کنند. به عنوان مثال ، او در مورد ثروتمند بودن کثیف صحبت می کند ، که رویای بسیاری از افراد است. با این حال ، به خوانندگان یادآوری می کند که شخص باید تلاش های بیشتری انجام دهد ، از جمله کار برای ساعات طولانی و تسلیم تعطیلات ، فقط برای ادامه کار. فکر کردن در مورد تلاش مورد نیاز می تواند مردم را به این امر وادار کند که بگویند برای رسیدن به آن ثروت یا بدن سالم ضروری نیست. با این حال، این افراد نباید بعداً خود را به دلیل از دست دادن نتایج سرزنش کنند زیرا تمایلی به کار برای آنها ندارند. در غیر این صورت، آنها باید واقعیت را بپذیرند تا مسیری را برای رسیدن به برخی اهداف ترسیم کنند.
بیشاپ خاطرنشان می کند که برخی موقعیت ها ممکن است دشوار یا دردناک به نظر برسند. او ادعا می کند که برخی از مشکلات می توانند بزرگ و غیرممکن به نظر برسند. با این حال، لازم است با دقت به وضعیتی که با آن روبرو هستیم نگاه کنیم و آگاهی می تواند بزرگی واقعی مشکل را آشکار کند. علاوه بر این، نویسنده ادعا می کند که اراده رگ حیاتی جدید است، منبعی بی پایان از امکانات و پتانسیل ها، حالتی که در آن آینده های جدید پدید می آیند و یک فرد کاملاً جدید می تواند آغاز شود. بنابراین، او می گوید که شخص باید دائماً از خود بپرسد که آیا مایل است تا زمانی که پاسخ “بله” به انعکاس اتفاقات روزمره تبدیل شود.
خلاصه فصل 3 کتاب خودت را به فنا نده:من برای پیروزی بیتابم
گری بیشاپ این فصل را با این جمله آغاز می کند که یک فرد همیشه در زندگی خود برنده است. او اعلام می کند که همه قهرمان زندگی خود هستند، زیرا آنها به گل زدن گل به گل ادامه می دهند و هر آنچه را که می خواهند به حقیقت می پیوندند. بیشاپ خاطرنشان می کند که کلمات او ممکن است گیج کننده به نظر برسند. بنابراین، او با استفاده از فردی که به دنبال عشق است، نظر خود را توضیح می دهد. او می گوید که داستان عشق ممکن است هرگز آنطور که انتظار می رود پیش نرود، اما بسته به زندگی که دارد همیشه یک پیروزی باشکوه است. نویسنده نظر خود را اینگونه توضیح می دهد که شخص حتی در رابطه شکست خورده نیز برنده است، زیرا دقیقاً به آنچه در وهله اول قصد داشت دست یافته است. در حالت ایدهآل، بیشاپ مضامین مختلفی را ارائه میکند که یک فرد را در موقعیت شکست خورده برنده نشان میدهد. علاوه بر این، او تأیید می کند که این فقط در روابط نیست، بلکه در سایر مسائل زندگی مانند زندگی کاری، تناسب اندام، امور مالی و همه کارهای دیگری که مردم انجام می دهند نیز هست.
نویسنده یافتههای دکتر بروس لیپتون را به اشتراک میگذارد که ضمیر ناخودآگاه 95 درصد از کارهای روزمره را کنترل میکند. در رابطه با این، نویسنده بیان می کند که مردم همیشه در حوزه خود برنده می شوند. او معتقد است که فردی که 60000 دلار در سال درآمد دارد با کسی که 30000 دلار در سال درآمد دارد تفاوتی ندارد. دلیلش این است که چهل ساعت کار در هفته چهل ساعت بدون توجه به فرد است. بنابراین، بیشاپ ادعا می کند که ضمیر ناخودآگاه افراد را راهنمایی می کند تا در حوزه های خود بازی کنند و حتی اگر شخص نمی خواهد از سایر حوزه ها اجتناب کنند.با این حال، نویسنده بر این باور است که آنچه برای خروج از یک دامنه مورد نیاز است، مستلزم تغییرات قابل توجهی در مکان خودکار فرد است. همچنین، نویسنده در مورد یافتن لبه برنده صحبت می کند. در این مورد، موسینور می گوید که مردم باید مشکلات و حوزه های مبارزه خود را بررسی کنند. همه باید از خود دلایل پیروزی در آن مسائل منفی را بپرسند. از آنجا، آنها می توانند به دنبال پیروزی در زمینه های مولد مانند بدست آوردن پول بیشتر یا داشتن روابط خوب باشند. این موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که شخص ثابت کند که باورهای منفی به شدت نادرست است.
در نهایت، بیشاپ بر داشتن یک برنامه بازی برای کمک به تغییر بخش های مشکل در زندگی اصرار دارد. او می گوید که اولین قدم در ایجاد طرح بازی، فکر کردن به حوزه هایی است که باید تغییر کنند. دوم، شما باید اهداف را در نظر بگیرید و با تعیین مراحل لازم برای تحقق آنها، آنها را تجزیه کنید. پس از آن، فرد باید انواع اعمال روزانه مورد نیاز برای تمرین را انجام دهد تا زمانی که به واقعیت تبدیل شود. این همچنین شامل در نظر گرفتن تغییرات ذهنی است که فرد باید در طول و بعد از جستجو ایجاد کند. با این حال، نویسنده می گوید که آینده پاسخی به حال نیست و نباید فکر کرد که همه چیز ناگهان تغییر می کند و خوب می شود. بنابراین، فرد باید برنامه بازی خود را مشخص کند، چالش ها را بپذیرد و تلاش کند تا خود را عمیق تر و معنادارتر درک کند.
خلاصه فصل 4 کتاب خودت را به فنا نده:من از پسش برمیآیم
گری جان بیشاپ گفت که زندگی کامل نیست و هرگز کامل نخواهد بود. او در مورد زمان هایی در زندگی صحبت می کند که ممکن است احساس ناامیدی یا شکست داشته باشید. او سپس مثال میزند که فردی شغل خود را از دست میدهد، شریکی که درخواست طلاق میدهد یا تصادف میکند. گاهی ممکن است این سه مشکل همزمان به وجود بیایند و فرد شروع به تسلیم شدن کند. گاهی اوقات مشکل ممکن است کمتر جدی باشد، مانند از دست دادن یک پیراهن مورد علاقه، شکستن عینک، یا کمبود خواب. بیشاپ گفت تجربیات منفی به ندرت فقط در یک موضوع گنجانده می شود. اغلب، ممکن است با مشکلات کوچک شروع شوند، اما بعداً به بیشتر زندگی فرد سرایت کنند. چنین چیزهایی می تواند زندگی را برای فرد سخت کند و حتی مسائل کوچکی مانند پارس کردن سگ ها یا ترافیک می تواند او را ناراضی و عصبانی کند. نویسنده راهحلی برای این مشکلات ارائه میکند و میگوید که مردم باید نحوه نگرش خود به مشکلات و جهان را تغییر دهند و در عین حال رویکردهای جدید، قدرتمندانه خوشبینانه و مبتنی بر پایه را اتخاذ کنند. بنابراین بیشاپ این ادعا را ایجاد کرد “من این را فهمیدم”.
علاوه بر این، نویسنده در مورد قرار دادن چیزها در چشم انداز صحبت می کند. نویسنده نقل قولی از سقراط را نقل می کند: «اگر همه بدبختی های ما در یک توده مشترک متمرکز می شد و همه باید سهمی برابر داشته باشند، اکثراً به سهم خود راضی می شدند». گری بیشاپ به مخاطبانش یادآوری کرد که حتی در دوران باستان، در زمان افرادی مانند سقراط، هنوز مشکلاتی وجود داشت. وی همچنین تاکید کرد که علیرغم نبود مدرنیته، این افراد توانستند همه مشکلاتی را که با آن روبرو بودند حل کنند.واضح است که برخی از مردم مشکلات جدی تری نسبت به آنچه که جهان امروز با آن مواجه است دارند. فراتر از آن، نویسنده به خوانندگانش می گوید که اطرافیانشان مشکلاتی دارند، برخی بدتر از دیگران. به همین دلیل، او استراتژی هایی را که استفاده می کند با مشتریان به اشتراک می گذارد و به آنها می گوید که به کل زندگی خود نگاه کنند. از طریق این فرآیند، فرد قادر است تمام مشکلاتی که تجربه کرده است و همچنین مشکلات قبلی و راه حل های آنها را ببیند. بدیهی است که برخی از مشکلاتی که در گذشته با آن مواجه بودیم اکنون احمقانه و پیش پا افتاده به نظر می رسند. بنابراین، با توجه به اینکه آنها با مشکلات گذشته سروکار داشتند، مقابله با مشکلاتی که اکنون با آن روبرو هستند آسان می شود.
اسقف همچنین در مورد آینده صحبت می کند. خوانندگان باید به زندگی آینده خود و همه کارهایی که انجام خواهند داد فکر کنند. هنوز احتمالات زیادی وجود دارد که باید آشکار شود و باید با نگرش مثبت با آنها روبرو شد. نویسندگان خاطرنشان می کنند که چالش ها و مشکلاتی وجود خواهد داشت. با این حال، باید مانند گذشته به طور مؤثر با آنها برخورد کرد. حتی در روزی که انسان می میرد، این اتفاق می افتد و اجتناب ناپذیر است. بنابراین، این واقعیت باید در حال حاضر قبل از رویداد پذیرفته شود. علاوه بر این، نویسنده زندگی را به سفری در اقیانوس تشبیه می کند. یک شخص کاپیتان زندگی خود است. در طول سفر، جریان ها و امواج متلاطم بسیاری، ملوانان را به چالش می کشند. با این حال، کاپیتان باید بدون تسلیم شدن و یا اجازه دادن به مشکل به همه آنها رسیدگی کند. نویسنده تأیید می کند که یک فرد نمی تواند اجازه دهد که تلاش های کاری او باعث بدبختی در خانه شود. به همین ترتیب، مسائل مربوط به رابطه نباید دلیل خلق و خوی بد در دفتر باشد. در عوض، مردم باید یک به یک با مشکلات روبرو شوند، به همه توجه کنند و به پیش بروند. بیشاپ گفت که جمع کردن این مسائل با هم کمکی نخواهد کرد. بنابراین، لازم است قبل از ارائه راه حل، یک قدم به عقب برگردیم و به واقعیت مسئله نگاه کنیم. این کار به این دلیل کار می کند که معمولاً داشتن سؤالات ذهن افراد را تیره می کند و آنها را گیج می کند و منجر به تعصب می شود. نویسنده توصیه می کند که از عبارت “من این را گرفتم” به عنوان راهی برای حل مشکل استفاده شود زیرا نشان می دهد که مردم هنوز می توانند موقعیت هایی را که در زندگی خود با آن روبرو می شوند کنترل کنند.
خلاصه فصل 5 کتاب خودت را به فنا نده:من اتفاقها را میپذیرم
این فصل حول موضوع عدم قطعیت می چرخد. نویسندگان عادات بسیاری از افرادی را که در تلاش برای پیش بینی آینده و رفع عدم اطمینان هستند، توصیف می کنند. در حالت ایده آل، اکثر مردم حتی قبل از بروز مشکلات نامشخص به پاسخ ها و پیش بینی ها نیاز دارند. بسیاری از مردم از ریسک کردن در دنیاهای ناشناخته می ترسند. در حال حاضر، بیشتر مردم فقط نگران یقین هستند و هر کاری که لازم باشد برای کشف ناشناخته انجام می دهند. نویسنده همچنین در مورد چگونگی تغییر جهان در طول زمان صحبت می کند. پیشرفت های پزشکی و تکنولوژی زندگی را ایمن تر از چند سال پیش کرده است. اسقف همچنین تصریح کرد که انجام برخی از خطرات، مانند درخواست از کسی یا درخواست افزایش حقوق از رئیس خود، به هیچ وجه کشنده نیست. به طور خلاصه، نویسندگان می گویند که مردم دیگر نیازی به ریسک گریزی ندارند.
علاوه بر این، بیشاپ میگوید، وسواس مردم نسبت به اطمینان میتواند غمانگیز و معکوس باشد. در حالت ایدهآل، نویسنده عدم قطعیت را به عنوان محل وقوع اتفاقات و مسیر رسیدن به فرصت میداند. او گفت که چسبیدن به چیزی که راحت است و انجام دادن یک کار یکسان، در واقع زندگی در گذشته است. این مشکل بدیهی است، زیرا افرادی که چرخه زندگی سفت و سختی دارند، هرگز دوستان جدیدی پیدا نمی کنند یا به شرایط جدید زندگی نمی پردازند. بیشاپ تصریح کرد که حتی افراد موفق نیز در زندگی خود مشکلاتی دارند و رسیدن به موفقیت آسان نیست. بسیاری از مردم باید قدردانی کنند و در بلاتکلیفی وارد شوند تا موفق شوند.با این حال، انتخاب یقین به جای عدم قطعیت می تواند باعث شود که او دستیابی به موفقیت را در زندگی متوقف کند تا زمانی که دوباره شروع به درک عدم اطمینان کند. نویسندگان ادعا میکنند که اولویت دادن به اطمینان بر عدم قطعیت باعث میشود افراد از توانایی دستیابی یا انجام کارهای بیشتر در زندگی قرار بگیرند.
اسقف سعی کرد یقین را برای خوانندگان خود توضیح دهد. او ادعا می کند که مهم نیست که چگونه یک فرد آن را تعقیب می کند، هرگز نمی تواند واقعاً آن را داشته باشد یا نگه دارد. او ادعا می کند که یقین وجود ندارد زیرا جهان همیشه یادآور هرج و مرج و قدرت خود است. به عبارت دیگر، نویسندگان می گویند، با فرار از عدم قطعیت در جستجوی یقین، مردم در واقع یک چیز را در زندگی که تضمین شده است به نفع آنهایی که چیزی بیش از خیال پردازی نیستند، رد می کنند. نویسنده نیز از علم برای توضیح نظر خود استفاده می کند. در حالت ایده آل، اکثر ایدئولوژی های علمی ارائه شده در گذشته در دنیای امروز بی اثر هستند. به همین ترتیب، دانشی که امروزه مردم برای آن ارزش قائل هستند، در آینده منسوخ خواهد شد. فراتر از آن، افرادی که در منطقه راحتی خود می مانند، هرگز واقعا راحت نیستند. اغلب این احساس آزاردهنده وجود دارد که می توان کارهای بیشتری انجام داد.
بیشتر مردم دنیا همیشه نگران این هستند که دیگران در مورد خود چه فکری می کنند. اسقف می گوید که بیزاری مردم از عدم اطمینان تا حدی ناشی از ترس آنها از قضاوت شدن توسط دیگران است. علاوه بر این، نویسندگان می گویند که اگر شخصی به آنچه دیگران فکر می کنند اهمیت دهد، هرگز نمی تواند به پتانسیل واقعی خود دست یابد.او حتی استدلال میکند که مردم میتوانند یک شبه زندگی خود را تغییر دهند، اگر به سادگی این تصور را که نظرات دیگران مهم است کنار بگذارند. با این حال، این مفهوم نباید باعث شود که افراد نظرات دیگران را نادیده بگیرند. در عوض، یک فرد باید مایل به قضاوت باشد و اجازه ندهد که او را تحت تاثیر قرار دهد. اسقف همچنین خوانندگان خود را تشویق می کند که عدم اطمینان را در آغوش بگیرند. او نیاز دارد که مخاطب چیزهای جدید و غیرعادی را امتحان کند. او از مردم خواست که نگران این نباشند که از این برخوردها ناراحت نشوند. در عوض، او گفت که آنها باید تجربه، موفقیت و همه چیزهایی را که در مورد آنها آرزو می کنند در نظر بگیرند. در حالت ایده آل، این یک روش کارآمد برای پذیرش تدریجی عدم اطمینان از آسان به دشوار است.
نویسندگان استدلال میکنند که پذیرش عدم قطعیت این قدرت را دارد که زندگی افراد را به طرق مختلف تغییر دهد. برخی از مزایای پذیرش عدم اطمینان این است که یک فرد می تواند خوش فرم بماند، پول بیشتری به دست آورد یا همسر آینده خود را پیدا کند. علاوه بر این، بیشاپ معتقد است که زندگی پر از ماجراجویی و فرصت است. با این حال، این وظیفه مردم است که به طور کامل از این فرصت ها در میان همه ابهامات جدی، آزاردهنده و نشاط آور استفاده کنند.
خلاصه فصل 6 کتاب خودت را به فنا نده:من حاصل افکارم نیستم، بلکه نتیجۀ اعمالم هستم
گری بیشاپ معتقد است که افکار افراد را تعریف نمی کنند. در عوض، او اعمال آنها را به عنوان تعیین کننده واقعی می بیند. این شامل کارهایی می شود که افراد در زندگی روزمره خود انجام می دهند. او وضعیتی را مثال می زند که بسیاری از مردم در سراسر جهان آن را تجربه کرده اند. در اینجا احساس میکنند که با وجود فوریتهای لازم، کارشان را انجام نمیدهند. درعوض، برخی از افراد به فعالیتهای اتلاف وقت مانند مرور کردن میپردازند. در عین حال، دائماً فکر می کنند که با توجه به همه مشکلاتی که از سر می گذرانند، نمی توانند در زندگی موفق شوند. نویسنده تأیید می کند که اکثر افراد از جمله پویاترین، موفق ترین و حتی عاقل ترین افراد از چنین موقعیت هایی عبور می کنند. علاوه بر این، او تفاوت بین این افراد و سایر مردم عادی را درک آنها از این است که آنچه آنها فکر می کنند و آنچه انجام می دهند همیشه نباید همسو باشد.
علاوه بر این، نویسنده اصرار دارد که مردم افکار آنها نیستند. او خاطرنشان می کند که بیشتر افراد اجازه می دهند وضعیت درونی آنها تأثیر زیادی بر آنچه انجام می دهند داشته باشد. با این حال، او میگوید که اجراکنندگان بزرگ به این دلیل برتری مییابند که یاد گرفتهاند این احساسات را تجربه کنند و در عین حال تمایل به عمل بر روی آنها را دور بزنند. علاوه بر این، نویسنده در مورد افکار منفی صحبت می کند. او ادعا می کند که همه افکار منفی دارند، اما برخی از افراد با وجود این افکار منفی تصمیم می گیرند که مثبت عمل کنند. در حالت ایده آل، یک فرد می تواند زندگی خود را با عمل تغییر دهد، نه با فکر کردن به بازیگری.علاوه بر این، نویسنده معتقد است که افکار بدون عمل فقط افکار هستند. علاوه بر این، او استدلال می کند که افکار منفی در مورد خود، دیگران یا شرایط یک فرد نمی تواند تأثیری بر موفقیت فرد داشته باشد تا زمانی که افکار را در جایی که دروغ می گویند رها کنند.
گری بیشاپ در ادامه سعی می کند نشان دهد که چگونه عمل ذهن فرد را تغییر می دهد. در حالت ایده آل، نویسنده بر این باور است که عمل سریع ترین راه برای تغییر افکار یک فرد است. او تأیید می کند که همه افکار و مکالمات منفی معمولاً هر زمان که فردی در چیزی غوطه ور شود ناپدید می شوند. او استدلال می کند که وقتی افراد توجه خود را بر روی اعمالی که در دست دارند متمرکز می کنند، سرانجام آگاهی آنها شروع به درک ایده می کند. او همچنین از این ایدئولوژی حمایت می کند که با پذیرفتن و گنجاندن افکار خود به عنوان تنها بخش کوچکی از کل و درگیر شدن در اقدام، به آرامی شروع به درک این موضوع می کند که چقدر از ارتباط با آنها خارج شده اند.
نویسنده در ادامه به اهمیت عمل بر انفعال می پردازد. او از دیل کارنگی نقل می کند که می گوید: «بی عملی شک و ترس را ایجاد می کند». عمل باعث ایجاد اعتماد به نفس و شجاعت می شود. اگر می خواهید بر ترس غلبه کنید، در خانه ننشینید و به آن فکر نکنید. بیرون برو و شغلی پیدا کن». از این نقطه، نویسنده مخاطب خود را تشویق میکند تا بدون تردید از اقدامات حمایت کند. او ادعا میکند که به جای پیش بردن آنها در جدول زمانی، فوراً در موقعیتهای مختلف عمل کنیم. حتی از شخصیت های موفق مختلفی مانند گاندی و آبراهام لینکلن به عنوان نمونه های مرتبط یاد می کند.او حتی استیو جابز را اضافه میکند که میگوید همه این افراد چالشهایی را در زندگی تجربه کردند، اما هرگز از اعمال خود دست نکشیدند.
اسقف اعتقاد خود را به رابطه بین فکر و عمل بیان می کند. او مخاطبان خود را تشویق می کند که اولین قدم را در انجام کارهایی که مدام از آنها اجتناب می کنند، بردارند. مرحله اول به مرحله دوم منتهی می شود و این به مرحله بعدی. در نهایت، فرد به جای نشستن و فکر کردن، به انجام عمل عادت می کند. علاوه بر این، همانطور که بیشاپ میگوید، افکار فقط مجموعهای از چیزهای تصادفی هستند که در سر یک شخص میچرخند، که بیشتر آنها کنترلی روی آنها ندارد.
خلاصه فصل 7 کتاب خودت را به فنا نده:من مصمم هستم
گری بیشاپ از خوانندگانش می خواهد تا برخی از بزرگترین موفقیت های زندگی خود را به یاد بیاورند. هر فردی باید به این فکر کند که چگونه به این موفقیت ها دست یافته است. بدیهی است که از طریق فداکاری و کار بوده است. او پیش بینی می کند که مردم برای انجام کارهای بزرگ باید از مناطق آسایش خود خارج شوند. در واقع، نویسنده بر این باور است که هر چه میزان ناراحتی فرد بیشتر باشد، دشواری آن بیشتر میشود، احساس موفقیت شخصی بیشتر میشود. علاوه بر این، نویسنده بر ناگزیر بودن اصرار دارد. او مشاهده میکند که بیشتر مردم سعی میکنند دیگران را تحت فشار قرار دهند و بکشند تا به مقصد برسند. علاوه بر این، بیشاپ استدلال می کند که حتی ذهن انسان گاهی سعی می کند مقاومت هایی را برای تعیین اهداف برانگیزد. غلبه بر همه موانع ممکن است. با این حال، گاهی اوقات افراد مسیر خود را از دست می دهند. برخی حتی شروع به تجدید نظر در سفر خود می کنند و امیدوارند که برگردند. در اینجا، بیشاپ می گوید که بی رحم بودن راه حل است. او این حرکت را بدون توجه به آنچه اتفاق میافتد، ادامه حرکت مینامد. او می افزاید که بی رحمی واقعی زمانی به وجود می آید که فقط بی رحم باقی بماند.
نویسنده می گوید برای اینکه چیزی درست باشد باید با آن موافقت کرد. در حالت ایده آل، این شامل مواردی می شود که افراد ادعا می کنند ممکن یا غیرممکن هستند. به گفته گری بیشاپ، جهان به نفع یا علیه کسی توطئه نمی کند. او میگوید تنها چیزی که کسی را متوقف میکند زمانی است که معتقد است متوقف شده است. بنابراین، اگر کسی باور داشته باشد که چیزی غیرممکن است، واقعاً برای او غیرممکن می شود. در همین یادداشت، بیشاپ استدلال میکند که یک فرد میتواند هزار بار تلاش کند و در یک کار شکست بخورد، اما همچنان در هزار و یکمین بار موفق شود. او از مثال های مختلفی مانند اختراع اولین هواپیما برای بیان نظر خود استفاده می کند. او حتی از یک دانش آموز متوسط دبیرستانی که موفقیت های زیادی در زندگی داشته است، مثال می زند.
بیشاپ داستان آرنولد شوارتزنگر را از زمانی که پسر کوچکی بود تا وضعیت فعلی اش به عنوان یک ستاره به اشتراک می گذارد. از طریق داستان، اسقف سعی می کند ناگزیر بودن و کاربرد آن را به هم مرتبط کند. او می گوید که کلید موفق شدن این است که روی مشکل مورد نظر تمرکز کنید و سپس توجه کامل خود را به آن معطوف کنید. نویسنده خوانندگان خود را تشویق می کند که افرادی باشند که حتی پس از از دست دادن همه چیز پیشرفت کنند. همچنین، او میگوید که بیرحمی به این معنا نیست که با عجله وارد درگیری شوید، دستهایتان را در جهات مختلف بچرخانید و تکان دهید. در عوض، این یک عمل متمرکز و مصمم است که به طور مکرر انجام می شود.
من می گویم که اگر بعد از چند بار شکست مطمئن نیستید که در مسیر درستی قرار دارید، کاملاً مشکلی ندارد. اما تسلیم نشوید. بیشاپ می گوید به جای تسلیم شدن، باید بی رحم به راه خود ادامه دهیم. او می افزاید که فرد دارای پشتکار راه پیش رو را می شناسد و نمی داند چه زمانی باید تسلیم شود. با پشتکار ، با دیدن نتایج بعداً شگفت زده خواهید شد.
خلاصه فصل 8 کتاب خودت را به فنا نده:من منتظر اتفاق خاصی نیستم و هر اتفاقی را میپذیرم
نویسنده این فرصت را به خواننده می دهد تا سناریوی افتتاح یک تجارت برای خوداشتغالی را تصور کند. همه چیز خوب به نظر می رسد تا زمانی که قسمت آخر خراب شود. کارآفرین فکر می کند همه چیز از دست رفته است و در شرف تسلیم شدن است. به طور کلی، بسیاری از افکار در ذهن او ظاهر می شود که فکر می کند این طرح ممکن است از ابتدا یک اشتباه بوده باشد. بیشاپ همچنین در مورد انتظار غیر منتظره صحبت می کند. معمولاً مردم انتظاراتی دارند و برخی عمیقاً مدفون میشوند تا جایی که مردم تنها پس از وقوع یک شکست آنها را تشخیص میدهند. او آنها را انتظارات پنهان می نامد. او می گوید که ناتوانی یک فرد به طور مستقیم با شکاف بین انتظارات پنهان و واقعیت او مرتبط است. او می افزاید که هر چه شکاف بزرگتر باشد، شخص در واقع احساس بدتری دارد. نویسنده روشن می کند که انتظارات معمولاً مانع زندگی واقعی افراد، مشکلات واقعی و مواردی می شود که نیاز به توجه دارند. بیشاپ معتقد است که این انتظارات همیشه انرژی فرد را از چیزهایی که می تواند زندگی او را بهبود بخشد یا به هدف او دست یابد به یک سفر زمانی بی قدرت، بی نتیجه و تلف شده می کشاند.
بیشاپ پیشنهاد می کند که مردم باید بدانند چگونه با انتظارات پنهان خود کنار بیایند. در حالت ایدهآل، این انتظارات پنهان همیشه باعث درد و عصبانیت میشوند که کسی نتواند آنها را برآورده کند. همانطور که بیشاپ می گوید، ذهن دوست دارد هر چیزی را که اتفاق می افتد پیش بینی و برنامه ریزی کند. با این حال، این امکان پذیر نیست و انتظارات نه تنها بر وضعیت عاطفی افراد تأثیر منفی می گذارد، بلکه در واقع آنها را کمتر از آنچه واقعاً می توانستند قدرتمند می کند.بسیاری از مردم در مورد اراده آزاد در زندگی خود صحبت می کنند و بیشاپ تصمیم گرفت چیزی در مورد آن مفهوم ذکر کند. معمولاً انسانها با اراده آزاد عمل میکنند و بسیاری بر این باورند که هر کاری میخواهند انجام میدهند بدون اینکه تحت کنترل کسی باشند. با این حال، نویسنده قضیه را متفاوت می بیند. او می گوید که یک سری از فرآیندهای فکری ناخودآگاه معمولاً هر زمان که یک فرد آگاهانه تصمیم می گیرد، هدایت می کند. برای جلوگیری از این مشکل، شخص باید بفهمد که ذهنش چگونه کار می کند، ببیند چه کاری انجام می دهد و بتواند از آن اطلاعات برای انتخاب شناختی چیز دیگری استفاده کند.
نویسندگان می گویند به جای اینکه انتظار چیزی را داشته باشید و وقتی اتفاقی نمی افتد احساس بی اهمیتی کنید، یاد بگیرید که انتظارات را کنار بگذارید. مثلاً اگر کسی چیزی را میخواهد، باید بدون چشمداشت آن را بخواهد. همچنین، انجام کار مثبت یا سخاوتمندانه باید با صداقت انجام شود، نه با انتظار چیزی در مقابل.
خلاصه فصل 9 کتاب خودت را به فنا نده:قدم بعدی چیست؟
این فصل در مورد خلاصه ای از کل کتاب است. نویسنده با تکرار اظهارات شخصی خود برای خواننده شروع می کند. ادعاها به شرح زیر است:
- من آماده ام
- من روی برد تمرکز دارم
- من میفهمم
- من عدم اطمینان را در آغوش می کشم
- من افکار من نیستم. من همان کاری هستم که انجام می دهم
- من بی رحم هستم
- من هیچ انتظاری ندارم و همه چیز را می پذیرم
گری بیشاپ میگوید هر یک از این ادعاها موضوعی را بازی میکنند. او همچنین می گوید که اگر فردی می خواهد زندگی خود را متفاوت کند، باید آن را محقق کند. او همچنین میگوید که یکی از چیزهای طنزآمیز در مورد رشد ذهن و طرز فکر او این است که در واقع میتواند مانع از عمل آنها به چیزهایی شود که واقعاً باید به آنها عمل کنند. علاوه بر این، بیشاپ می گوید که اگر می خواهید دنیای درونی خود را بهبود ببخشید، باید شروع به عمل در دنیای بیرون کنید.
نویسنده پا را فراتر گذاشته و لحظه مرگ را مورد بحث قرار می دهد. از خواننده خواسته می شود خود را در آینده تصور کند – درست چند لحظه قبل از مرگ. انسان باید به گذشته نگاه کند و ببیند در سفر زندگی چه کرده است. ارزش پشیمانی از انجام ندادن کارها را در این مرحله که مردم اکنون وقت دارند، ندارد. بیشاپ سعی می کند به مخاطبانش بگوید که باید تا زمانی که فرصت دارند، از فرصت استفاده کنند. توجه به توصیه های نویسنده کمک خواهد کرد، زیرا فرد به مرگ پس از دستیابی به اهداف تعیین شده افتخار می کند. همچنین مردم باید ناگزیر بودن مرگ را بپذیرند. کنار آمدن با این رویداد به مردم کمک می کند تا با تبدیل شدن به آنچه که هستند، زندگی خود را به بهترین شکل انجام دهند.نویسنده همچنین به خوانندگان خود توصیه می کند که از بهانه تراشی یا سرزنش گذشته خود پرهیز کنند. او می گوید که بسیاری از مردم آموخته اند که با ترس ها و گذشته خود روبرو شوند و به همین دلیل اکنون زندگی شادی دارند. علاوه بر این، نویسنده دو مرحله را ارائه می دهد که می تواند خواننده را به آزادی برساند. اولین گام شامل توقف کاری است که در حال حاضر انجام می دهید. در این امر باید به فکر همه مشکلاتی بود که دستیابی به اهداف را دشوار یا ناممکن می کرد. این شامل تماشای فیلم، بازی های ویدیویی یا حتی خوردن می شود. باید فایده توقف این کارها و انجام کارهای سازنده دیگر را سنجید. مرحله دوم شروع به انجام اقداماتی است که شما را به جلو سوق می دهد. این شامل ایجاد عادات مثبت و انجام کارهای لازم برای دستیابی به چیزهای بزرگ است. علاوه بر این، نویسنده می گوید که زمان برای تفکر و رشد ذهن وجود دارد. صرف نظر از این، شخص باید وارد جریان شود و آنچه را که می داند عملی کند. از طریق این فرد در نهایت به بسیاری از چیزهای بزرگ دست خواهد یافت و به یک زندگی شاد دست خواهد یافت.
مشارکت در بهبود خلاصه کتاب خودت را به فنا نده :
از این که یکی از محتواهای بخش گزیده کتاب های پیشنهادی سایت من مورد مطالعه شما کاربر گرامی قرار گرفته است، بسیار خرسندم. شایان ذکر است این مقاله به صورت دوره ای به کمک سایر خوانندگان کتاب بروزرسانی خواهد شد. بنابراین به شما پیشنهاد می شود تا هر چند مدت یکبار جهت یادآوری مطالب گذشته و مطالعه نکات جدید به این برگه مراجعه نمایید. لطفا در صورتی که شما هم قبلا کتاب خودت را به فنا نده را مورد مطالعه قرار داده اید و یا مرور این مقاله در سایت سبب اشتیاق به مطالعه کامل این کتاب در شما شده است، برداشت های خودتان از کتاب خودت را به فنا نده را در قالب خلاصه، نقد و بررسی، نظر، نکات کلیدی و کاربردی و … از طریق بخش نظرات موجود در پایین همین صفحه با من و سایر کاربران سایت به اشتراک بگذارید.