سرچشمه قوانین طبیعی چیست :
اگر طبیعت به وسیله قانون اداره می شود ، سه پرسش پیش می آید :
- سرچشمه این قانون ها چیست ؟
- آیا در قانون استثنایی هم وجود دارد ،برای مثال ،معجزه ؟
- آیا تنها یک دسته از قانون ها ی ممکن وجود دارند ؟
پاسخ پرسش اول :
پاسخ کپلر ، گالیله ، دکارت و نیوتن این بود که این قانون ها کار خدا است . اما در میابیم تنها به کار گرفتن خدا در پاسخ به پرسش نخست ، جانشین کردن یک راز با راز دیگری خواهد بود.
پاسخ سوال دوم :
باورها در مورد پاسخ به پرسش دوم ،بسیار متفاوت است .افلاطون و ارسطو بر این باورند که هیچ استثنایی در این قانون ها وجود ندارد.همچنین بر خلاف دیدگاه آن ها ، نیوتن معتقد بود معجزه امکان پذیر است.
نیوتن باور داشت که خدا باید همیشه به تنظیم مدار ها بپردازد .او می پنداشت که مدار سیاره ها به دلیل ربایش گرانشی یک سیاره نسبت به سیاره دیگر ناپایدار است .این نیروی ربایش درازای زمان افزایش می یابد و سرانجام باعث می شود سیاره یا به درون خورشید فرو افتد یا از سامانه خورشیدی به بیرون پرتاب شود.
اما جبر گرایی دانشیک، که لاپلاس فرمول بندی کرد پاسخ دانشمندان نوین به پرسش دوم است .او در رد نظر نیوتن اذعان داشت که این اختلال ها دوره ای هستند . یعنی دوره های تکرار شونده هستند نه انباشت شونده .بنابراین سامانه خورشیدی خود را خود تنظیم می کند و نیازی به پادرمیانی خدا برای توضیح این که چگونه تا امروز به زندگی خود ادامه داده نیست.
لذا نتیجه می گیریم یک قانون دانشیک یک قانون دانشیک نیست ، اگر فقط زمانی که یک موجود فرا طبیعی تصمیم بگیرد دخالت نکند اعتبار داشته باشد.
دکارت برای حفظ انگاره اراده آزاد ، اظهار می کند که ذهن آدمی چیزی متفاوت از جهان فیزیکی است و از قانون های آن پیروی نمی کند.از دیدگاه او ،آدمی شامل دو بخش است تن و روان . از این روی تن پیروقانون های دانشیک نیست.
تجربه های اخیر در دانش مغز و اعصاب این انگاره را پشتیبانی می کنند که این مغز فیزیکی ماست که در پیروی از قانون های شناخته شده دانش ، کنش های ما را تعیین می کند و نه نماینده ای بیرون از این قانون ها.
درحالی که می پذیریم رفتار آدمیان به راستی به وسیله قانون های طبیعت تعیین می شود .بنابراین از آن جا که کاربرد قانون های فیزیکی برای پیش بینی رفتار آدمی این چنین غیر عملی است ما آنچه را که تئوری کارآمد خوانده می شود بکار می بریم.در فیزیک ، یک تئوری کارآمد چارچوبی است که ایجاد شده تا برخی پدیده های مشاهده شده را بی نیاز از توضیح جزئیات فرآیند های زیربنایی آن ها ،مدل سازی کند.
در مورد آدمیان از آن جا که ما نمی توانیم معادله هایی را که رفتار ما را تعین می کنند حل کنیم ،این تئوری کارآمد را بکار می بریم که مردم دارای اراده آزاد هستند.
پاسخ سوال سوم :
ارسطو و افلاطون همانند دکارت و بعدها انیشتین ،باور داشتند که اصول طبیعت بر پایه (نیاز) وجود دارند از آن جا که آن ها تنها قانون هایی هستند که منطقی به نظر می رسند.
ارسطو و پیروانش با تمرکز بر روی این که چرا جسم ها از قانون پیروی می کنند به جای تمرکز روی این که قانون ها چه هستند ، به سمت قانون های به طور عمده کیفی سوق پیدا کردند که اغلب غلط و غیر کاربردی بودند .تا اینکه گالیله جرات کرد پس از مدت ها دیدگاه ارسطو را به چالش بکشد و به مشاهده آنچه به راستی طبیعت انجام می دهد بپردازند به جای این که (خرد ) ناب بگوید که باید چه کنند.
در این جا هدف ما ریشه در مفهوم جبرگرایی دانشیک دارد و وانمود می کنیم در پاسخ به سوال دوم معجزه ای در قانون طبیعت وجود ندارد . در ادامه بحث در پاسخ به سوال های یک و سه به این می پردازیم که قانون ها چگونه برخاسته اند و اینکه آیا آن ها تنها قانون های ممکن هستند.