تضاد قانون با خدا :

هاوکینگ در بخش 2 کتاب به این اشاره دارد که ،تصور این که قانون های طبیعت بایستی عمدی اطاعت شوند ،بازتاب تمرکز برچرایی طبیعت است تا چگونگی رفتار.تا جایی که ارسطو را پیرو این نظریه معرفی می کند و ارسطو را به این متهم می کند که ،فقط زمانی به تعدیل دیدگاه اش می پرداخت که ناسازگاری فاحشی میان مشاهدات و نتیجه گیری هایش را نمی توانست نادیده بگیرد ،اما به نظر می رسد ،تئوری – ام که توسط او معرفی شده است نیز ،همین مسیر را دنبال روی می کند.

قوانین فیزیکی تنها برای توجیه علت رفتار ذره ها و جهان است نه دلیل به وجود آمدن آن.قوانین فیزیکی تنها قوانین حاکم بر جهان هستند و می توانند علل پدیده های فیزیکی را توضیح دهند اما به هیچ وجه موتور محرک جهان ما نیستند.مثلا قوانین فیزیکی شرح می دهند که یک ماشین چگونه حرکت می کند ولی دلیل به وجود آمدن ماشین ،مغز انسان و دست انسان است.

علاوه بر آن آقای هاوکینگ در کتاب طرح بزرگ سعی دارند که خدا و قوانین فیزیک را در مقابل هم قرار دهند در حالی که هیچ مدرکی که بتواند اثبات کند این دو مقوله در تضاد هم هستند وجود ندارد.

قوانین ریاضی و فیزیک این موضوع را شرح می دهند که اگر فردی چهار دلار داشته باشد و چهار دلار هم روی آن بگذارد ثروت اون به هشت دلار می رسد ولی هیچ گاه به تنهایی تا زمانی که فردی کار نکند چهار دلار ثروتش به هشت دلار نمی رسد.یا در مورد قوانین قضایی تا زمانی که یک قانون توسط قانون گذار وضع شده باشد ولی اهرم اجرایی قانون که نیروی نظامی و انتظامی است وجود نداشته باشد چگونه قانون می تواند خود به خود اجرا شود؟!

یا مثلا در مورد فرمول معروف اینیشتن  E=MC2 تا زمانی که انرژی و جرمی وجود نداشته باشد این قانون فیزیکی عملا بی اثر و خنثی است و تنها در بعد فیزیکی صدق می کند.یعنی قوانین فیزیکی همیشه به ماده نیاز دارند.

حتی در مورد فرضیه های جهان های موازی این موضوع مطرح می شود که قوانین فیزیکی هر جهان موازی با قوانین فیزیکی جهان دیگر متفاوت است، هاوکینگ باید به این سوال جواب بدهند چگونه قوانین فیزیکی که تنها در محیط فیزیکی صدق می کند و در هر بعد از جهان متفاوت است چگونه می تواند در یک محیط خلا ،به وجود آمدن یک جهان را بدون هیچ اهرمی توجیه  یا  پایه ریزی نماید؟!

قوانین فیزیکی نه تنها قدرت آفرینش ندارند بلکه حتی علت پدیده ها نیز نیستند مثلا در یک میز گلف قوانین فیزیکی نحوه حرکت توپ را شرح می دهند ولی علت حرکت توپ بروی سطح نیروی عضلانی بدن انسان و چوبی است که ضربه را به توپ وارد می نماید و صرفا چند فرمول و قانون نمی تواند از خلا به توپ دستور حرکت بدهد.حال در مورد جهان ما هم قوانین فیزیکی تنها، بخشی از آفرینش کائنات بودند ولی به تنهایی نمی توانند توجیه کنند که انرژی محرکی که در انفجار بزرگ باعث شد انفجاری با میلیاردها درجه به وجود آید از کجا تامین شد؟

یا قوانین فیزیکی از پاسخ به این سوال که چگونه استثنا در انفجار بزرگ میزان ماده بیشتر از ضد ماده بود و باعث شد جهان به وجود آید کاملا عاجز هستند؟یا اینکه تکینگ های جهان چگونه از هیچ به میلیاردها برابر بعد از انفجار بزرگ افزایش یافت؟علاوه بر آن آقا هاوکینگ باید به این سوال جواب بدهند که قوانین فیزیکی چگونه خود به خودی یا توسط چه کسی پایه ریزی شده است؟

اگر ذهن شما می تواند این موضوع را قبول کند که چند قانون و فرمول نوشته شده روی کاغذ که در هر عصر با اکتشافات جدید زیر سوال قرار می گیرند بدون هیچ اهرمی حتی می تواند یک دوچرخه را حرکت بدهد این موضوع را می توان قبول کرد که قوانین فیزیکی جهان ما را به وجود آورده اند!این ادعا از یک جنبه دیگر نیز ،بی اساس است زیرا ما در عصری به سر می بریم که هنوز بشریت بطور کامل نتوانسته همه جهان را ببیند و همه پدیده ها را کشف نماید و هر روز پنجره های جدیدی از علم به رویش باز می شود.

در مطالب گذشته ابتدا به ایرادات مکانیک کوانتوم ،سپس بررسی علمی بودن و یا نبودن تئوری – ام و بعد به ذکر 9 نکته و سوال پاسخ نیافته در دل متن کتاب طرح بزرگ  اشاره داشتیم ،در ادامه در نظر داریم ضمن توجه به اندیشه های نخستین مکانیک کوانتوم که امروزه نیز مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق فیزیکدانان است به نقص های دیگر کوانتوم و تئوری – ام بپردازیم.

خواص ذره ای  و خواص موجی هر دو برای یک توصیف فیزیکی کامل لازمند اما در یک جا جمع نمی شوند (دوگانگی موج/ذره ) . بور این ها را جنبه های مکمل یک موجود فیزیکی ( مثلا الکترون ) نامید .او ازاین دوگانگی ،که شامل دو جزء مکمل و مانعه الجمع است ، به عنوان مکملیت یاد کرد . برای مثال در مورد یک شخص خطاکار که دوستش دارید ،شما نمی توانید تواما از دید محبت و دید عدالت به او بنگرید.

روابط عدم قطعیت بیانی ریاضی از مفهوم مکملیت است ، زیرا صدق این روابط تضمین می کند که استفاده از اصل مکملیت به تناقض نینجامد و هیچ وضعیت فیزیکی نتوان یافت که تواما و با دقت کامل هر دو وجه مکمل یک پدیده را نشان دهد ،بدون آن که از روابط عدم قطعیت تخلف شود.

با وجود ایراداتی که پیش تر ( ایراد سوم اینیشتن به مکانیک کوانتوم ) به آن پرداختیم ،اصل مکملیت به عنوان یکی از پایه های فیزیک تقریبا میان فیزیکدانان معاصر ، مورد قبول می باشد .بنابراین طبق تعریف بور ،نمی توان از رفتار و خواص اشیا ی کوانتومی به صورت مستقل از مشاهده صحبت کرد و نمی توان یک واقعیت مستقل از مشاهده به پدیده ها نسبت داد به عبارت دیگر وجود یک شی و دانش ما درباره آن ، دو مطلب کاملا جداگانه نیست .به قول بور : ما در صحنه بزرگ وجود ،تنها تماشاگر نیستیم ،بلکه بازیگر هم هستیم.

حال سوالی که این جا پیش می آید این است که مطابق اصل مکملیت بور و سخن او که می گوید هیچ تصویر و هیچ لغتی نمی تواند به تمام سوالات جواب گوید ،چطور تئوری – ام می تواند این ادعا را مطرح کند که ،یک  تئوری همه چیز است که می تواند به تمام سوالات پاسخ دهد ؟

نکته دیگری که به آن باید توجه کنیم این است که ،اصل علیت ( موجبیت) بر حوادث ماکروسکوپی صادق است بدون آن که لزوما برای جهان میکروسکوپی صادق باشد . از این جا نتیجه می شود که قوانین جهان بزرگ ،قوانین مطلق نیستند بلکه قوانین احتمال هستند .علیت بیان می کند : اگر حال را دقیق بدانیم ،آینده را می توانیم پیش بینی کنیم ،اما با توجه به روابط عدم قطعیت ،حال را نمی توانیم به صورت کامل بدانیم ،پس اصل علیت یک حکم توخالی است.

در 1929 ، برگمن متذکر شد ،این اشتباه است که اگر در یک قضیه شرطیه، مقدم قابل حصول نباشد یا باطل باشد ،آن قضیه نادرست است .در حالی که بطلان مقدم به هیچ وجه بطلان تالی را دربر ندارد . پس به هیچ وجه نمی توان از اثبات قطعی بی اعتباری قانون علیت به وسیله نظریه کوانتوم صحبت کرد ،حداکثر می توان از کاربردناپذیری آن صحبت کرد.

برونشویگ در سال 1936 متذکر شد که در دنیای میکروفیزیک علیت حاکم است ،و عدم قطعیت هایزنبرگ ظاهری است و ناشی از اختلالی است که در اثر مشاهده شی میکروفیزیکی بوجود می آید.

این که فیزیکدانان کوانتومی برای حوادث فردی در حوزه کوانتوم به یک بی قانونی تقلیل ناپذیر معتقدند ،عمدتا بر دو استدلال زیر مبتنی است :

الف) وجود روابط عدم قطعیت که اندازه گیری توام X و PX را نفی می کنند .

ب) استدلال فون نویمان که هیچ نظریه ای نمی تواند نتایج یک اندازه گیری فردی را با تفصیلی بیش از نظریه کوانتوم بدست دهد

در این جا در رد استدلات مذکور و تعبیر هایزنبرگی روابط عدم قطعیت می گوییم :

الف) بسیاری از اظهارنظرهای هایزنبرگ  و همفکرانش ،اظهارنظرهای ذوقی است نه علمی و از نظر علمی الزام آور نیست

ب) ادعای علنی نبودن حوادث اتمی ،مبتنی بر این فرض است که نظریه کوانتوم را کامل بگیریم ،اگر این نظریه ناقص باشد ،می توان حوادث اتمی را مبتنی بر علل تاکنون نایافته دانست

ج) استفاده از آمار برای فهم طبیعت متکی بر  یک اصل متعالی مقدم بر تجزیه است ،لذا احتمال تنها در یک جهان قانونمند معنی دار است ،والا در بی نظمی ،هیچ قانونی حکمفرما نیست

د) اصل علیت یک اصل متافیزیکی است نه یک اصل تجربی و بنابراین با تجربه نفی نمی شود

ه) تشکیک در قانون علیت در مصادیق آن است نه در اصل آن

و) روابط عدم قطعیت به تنهایی نمی تواند ثابت کند که ذرات اتمی مکان و سرعت دقیق ندارند مگر این فرض در نظر گرفته شود که تنها اشیای قابل مشاهده در آزمایشگاه ،واقعیت دارند .

سوالی که اکنون پیش می آید این است که آیا اگر فیزیک فعلی (تئوری – ام ) قادر به جواب دادن به سوالات اساسی نیست ،باید این گونه  سوالات را بی معنی تلقی کرد و کنار گذاشت ؟ آیا چیزی که ما نمی توانیم توصیف کنیم ،وجود ندارد؟

با توجه به نکات ذکر شده ،ما معتقدیم که هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که روابط هایزنبرگ را به عنوان روابط عدم قطعیت ،یعنی حاکم بودن شانس بر دنیای اتمی و زیر اتمی و طرد د تر می نیسم در این حوزه تلقی کنیم .دانش کنونی ما حداکثر این اجازه را به ما می دهد که از آن ها به عنوان روابط عدم یقین تعبیر کنیم .

این که فرض کنیم ،عدم توفیق دانش ما نشانه ای از حکومت شانس در طبیعت است از لحاظ علمی مضر و از لحاظ نظری غیر منطقی است . زیرا طرد، د تر می نیسم  تنها یکی از تعبیرات مکانیک کوانتومی است بدون آن که تنها تعبیر ممکن آن باشد . تنها حرفی که در وضع فعلی می توانیم ،بزنیم این است که در یک حوزه علم ،دانش ما درباره قوانین علی محدود است .

بحث بعدی این است که ،فرض کنید یک سیستم منطقی یا ریاضی داشته باشیم که از یک رشته آکسیوم ها و قواعدی برای استنتاج گزاره ها از آکسیوم ها تشکیل شده باشد .اگر فرمولی به نام  Aبنویسیم ،یکی از چهار امکان زیر متصور می شود :

1) می توان ثابت کرد که در Aسیستم ،صادق است

2) می توان ثابت کرد که در Aسیستم ،صادق نیست

3) هم می توان ثابت کرد که در Aسیستم ،صادق است و هم می توان ثابت کرد که صادق نیست

4) نمی توان ثابت کرد که Aدر سیستم صادق است یا کاذب

1 و 2 واضحند .3 نشان می دهد که سیستم ناسازگار است و 4 نشان می دهد که سیستم ناقص است .گودل نشان داد که امکان اخیر در سیستم های ریاضی می تواند رخ دهد .

برخی از قضیه ناتمامیت گودل نتیجه گرفته اند که حتی اگر ما موفق شویم تئوری همه چیز را بسازیم و فرمالیزم ریاضی این نظریه توضیحی از همه پدیده های موجود بدهد ،این نظریه علی الاصول کامل و نهایی نیست و به عبارت دیگر جهان به طور کامل قابل بروز در نظریه های فیزیکی نیست.

می توان این طور جمع بندی کرد  که فیزیکدانان حوزه ذرات بنیادی با کارهایی که روی نظریه ریسمان انجام می دهند .در واقع دیدگاه تحویل کل به اجزاء (تحویل پذیری) را انجام می دهند ،که به نظر می رسد ، باید جای خود را به کل انگاری ( که می گوید سرشت کل را نمی شود از سرشت اجزاءفهمید ،بلکه این کل است که سرشت اجزاء را برملا می سازی) بدهد.

نتیجه این که ،ما در عین اعتراف به زیبایی و قدرت توجیه نظریه کوانتوم ( تئوری – ام) ،معتقدیم که این نظریه ناقص است و دیر یا زود به وسیله نظریه کاملتری جایگزین خواهد شد .بنابراین در عین این که باید هر چه بیشتر از امکانات این نظریه استفاده کنیم ،نباید به خاطر مشکلات فعلی ،از همه اصول متقن و پر ثمر فلسفی دست بشوییم ،بلکه باید با تلاش هر چه بیشتر در جستجوی نظریه ای کامل تر باشم.

در این جا بحث ما در مورد  تئوری – ام و کانیک کوانتوم   تقریبا به پایان می رسد ،هر چند که این داستان راه دارازی را در پیش خواهد داشت چنان که با وجود گذشت تقریبا شیش سال از انتشار آن ، هنوزم شاهد کتاب ها و مقالات منطبق و یا متضاد با آن هستیم .اما کم کم نوبت آن می رسد که  به جمع بندی نهایی خود بپردازیم و در صورت وجود راه مناسب تر آن را پیشنهاد دهیم.

در ادامه این مقاله مطالعه نمایید :

محتویات مقاله تضاد قانون با خدا به صورت کامل مورد تایید نویسنده نیست و صرفا جهت احترام به نظرات منتقدان منتشر می گردد. لطفا جهت مطالعه مقاله بعدی بروی لینک زیر کلیک نمایید.

فلسفه یا فیزیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *