فلسفه چیست؟

می توان گفت پاسخ به سوال فلسفه چیست؟ از آن جهت که تعبیرهای متفاوتی به همراه دارد خود یک سوال فلسفی است!!!

به گفته اکثر فلاسفه، سخت ترین پرسشی که می توان مطرح کرد، این سوال است که : فلسفه چیست؟

در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد. بنابراین ،اندیشه بشر را نمی توان به زمان و مکان خاصی مربوط دانست. اما بنا بر آنچه میان عوام رایج است فلسفه به تبیین عقلانی پدیده ها و حکمت چرایی عقلانی می پردازد.

آن چه بیش از هر چیز اندیشمندان نخستین را به خود مشغول می داشت، دگرگونی هایی بود که پیوسته در جهان طبیعت (ماده) رخ می داد مانند :رشد، پژمردگی و بهار، خزان و کودکی، کهولت و از همه مهم تر زندگی و مرگ.

بسیاری از تاریخ نگاران فلسفه معتقدند که سرچشمه های راز گونه بشر که رنگ هستی شناسانه دارد را باید در میان پندارهای دینی مردم مشرق زمین جستجو کرد.

اما آن چه در اینجا مهم است این است که نخستین مجموعه ها یا قطعه هایی که به زبان فلسفی نگاشته شده اند و یا جنبه های فلسفی در آن ها غلبه داشته است از یونان باستان به یادگار مانده است. از سرزمین یونان به عنوان مهد تفکر فلسفی یاد می کنند یعنی جایی که فلسفه در آنجا رسمیت یافت و زبان رمز و افسانه در تفسیر جهان، جای خود را به زبان تعقل داد.

واژه فلسفه (philosophy) یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است: فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی.

اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است، (یعنی زندگانی درست) بود.

فیثاغورث نخستین کسی بود که خود را فیلوسوفوس یعنی دوستدار دانش معرفی کرد. همچنین می توان به گروهی که  در قرن پنجم (ق.م ) تشکیل شد و  خود را سوفیست نامیدند اشاره کرد. سوفیست که در لغت به معنای دانشمند بود، بر اساس مغالطه هایی که توسط سوفیست ها شکل گرفت بعد ها با تغییر معنای ناخواسته مغالطه گر خوانده شد. در این مجال می توان به سقراط نیز اشاره کرد که به دلیل تواضع و فروتنی و شایدم، هم ردیف نشدن با سوفیست ها خود را فیلو سوفوس (دوستدار دانش ) نامید.

از زمانهاي بسيار دور ، مثلاً از دوران شكوفائي علم در يونان باستان و يا ‏در ايران باستان براي بيان مجموعه دانش بشري كه آن را علوم اكتسابي ناميديم، واژه‌هايي مانند « فلسفه » يا « ‏حكمت » را به‌كار مي‌بردند و اين واژگان كليه معلومات بشري را شامل مي‌شد. فيلسوف، حكيم يا دانشمند در ‏آن زمان، فردي بود كه در كليه علوم و فنون زمان خويش سرآمد همه باشد. چنانكه دانشمنداني چون سقراط، ‏افلاطون، ارسطو، بطلميوس، تالس، بوعلي سينا، زكرياي رازي، فارابي، ابن خلدون، ابن هيثم، خيام، ابوريحان بيروني، ‏خوارزمي، حافظ، سعدي، غياث‌الدين‌ جمشيدكاشاني، شمس تبريزي و… حكيم و فيلسوف ناميده مي‌شوند.

به تدريج ‏توسعه علوم به اندازه‌اي تعميم يافت كه براي فيلسوف امكان اينكه بر كليه شعب دانش بشري تسلط پيدا كند وجود ‏نداشت و اين امر سبب شد كه علوم يكايك از قلمرو فلسفه خارج شوند و راه جديدي را براي خود انتخاب كنند و به ‏ادامه حيات خود بپردازند و مسير تكاملي خويش را طي نمايند. اين انشعابات انگيزه‌اي در دانشمندان به وجود آورد ‏كه علوم را طبقه‌بندي كنند و از ديرباز علماي مختلف طبقه‌بندي هاي متفاوتی را براي علوم ارائه داده اند. تعداد اين ‏طبقه‌بندي‌ها بسيار زياد است كه مهمترين و معتبرترين آنها به قرار ذيل است: ‏

الف)  طبقه‌بندي علوم از نظر ارسطو : ‏

1) فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی (بالاتر)، علم اوسط (وسط) و علم اسفل (پایین تر) نامیده می شد. ‏

2) فلسفه عملي كه شامل اخلاق، سياست (حكومت) و تدبير منزل يا اقتصاد بود. اخلاق در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود، تدبیر منزل در رابطه با تدبیر امور خانواده بود و سیاست مدن یا همان حکومت داری به تدبیر امور مملکت ربط داشت.

3) فلسفه شعری، كه خطابه و جدل را در بر مي‌گرفت. ‏

ب) طبقه‌بندي علوم از نظر فرانسيس بيكن: (از حيث ذهن طبقه‌بندي شده)‏

1) علوم حافظه‌اي، يعني علومي‌ كه به حافظه ارتباط دارد. ‏

2) علوم تخيلي، يعني علومي‌ كه در رابطه با تخيل انسان وجود دارد. ‏

3) علوم عقلي و آن علومي‌ است كه در رابطه با عقل انسان قرار دارد.‏

ج) طبقه‌بندي علوم از نظر آگوست كنت ‏: ‏

آگوست كنت علوم را بر اساس جامعيت نزولي و پيچيدگي آنها طبقه‌بندي كرده است. ‏

1) علوم ریاضی     2) فیزیک      3) شیمی      4) زیست شناسی     5) جامعه شناسی     6) هیئت

و بسیاری دیگر از دسته بندی ها که تا به امروز ادامه داشته است.

اما اگر بخواهیم تعریف دقیق تری از فلسفه ارائه دهیم می توانیم بگوییم، فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم.

سوالاتی مانند: زیبائی چیست؟ قبل از تولد کجا بوده ایم؟ حقیقت زمان چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟ آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت می دانیم، اما واقعیت به چه معناست؟ سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می شود؟ از کجا معلوم که همه درخواب نیستیم؟ خدا چیست؟ و ده ها سئوال نظیر این سئوالات.

چنانچه در این سئوالات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود. مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.

یک ویژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است. همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائل ارائه می گردد.

یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد های عقلی و فکریی است که انسان را قادر می سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد.فلسفه در این معنا مترادف حکمت است.

فلسفه در پی دستیابی به بنیادی ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند:فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.

در ادامه این مقاله مطالعه نمایید :

تعاریف مختلف از فلسفه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *