مسائل مهم فیزیکی فلسفی :

بعد از تکوین نظریه کوانتوم ،از آن زمان تا به حال ،بسیار درباره تاثیر مکانیک کوانتومی روی جریان تفکر فلسفی معاصر نوشته اند ،اما متاسفانه کمتر درباره تاثیر ی که فلسفه و علی الخصوص آثار فلسفی قرن نوزدهم روی تفکر فیزیکی معاصر گذاشته شده صحبت شده است .بد نیست در این جا برخی از مسائل مهم فیزیکی-فلسفی را که به نظر می رسد ، بور در مورد آن ها از فلاسفه متاثر شده باشد را ذکر کنیم :

1) مدل اتمی بور ( جهش از یک حالت ایستاده به یک حالت ایستاده دیگر )

الف ) کیرکگارد معتقد بود ،در افراد بشر سه دیدگاه نسبت به زندگی و یا سه مرحله در زندگی وجود دارد :مرحله زیبا شناختی ،مرحله اخلاقی و مرحله مذهبی .به عقیده کیرکگارد ، عبور از دیدگاه روانشناختی به دیدگاه اخلاقی و از دیدگاه اخلاقی به دیدگاه مذهبی را نمی توان به صورتی قابل توجیه در آورد به طوری که از مقدمات به نتایج برسیم ،بلکه جهشی است به نحوه دیگری از نگرش نسبت به اشیاء که نمی توان آن را از روی مقدمات پیش بینی و یا به کمک آن توجیه کرد.

الگوی اتمی بور شبیه الگوی کیرکگارد ( مراحل زندگی ) است .اتم در حالت های ایستاده ،شبیه مراحل زندگی در دیدگاه کیرکگارد است ،و عبور از یک حالت ایستاده به حالت ایستاده دیگر شبیه تحولات غیر قابل توضیح و ناگهانی شخصیت ( از یک دیدگاه به دیدگاه دیگر ) است .به علاوه ،بور جهش از یک حالت ایستاده به حالت ایستاده را امری غیر علمی و اختیاری می دانست چنان که کیرکگارد می گفت انسان در جهش از یکی از این مراحل به مرحله دیگر دارای اختیار است.

ب ) عده ای معتقدند که در طرح حالات ایستاده و جهش بین آن ها بور از فصل ،سیر اندیشه  کتاب اصول روانشناسی ویلیام جیمز ،الهام گرفته است .در آن جا ،ویلیام جیمز حرفش این است که سیر اندیشه مانند زندگی یک پرنده از پروازها  و توقف های متناوب تشکیل شده است و این مکان های توقف را ،بخش های گوهری و مواضع پرواز را، بخش های گذران سیر اندیشه می نامد.

2) مکملیت ( وجود دوگانگی میان دو جزءمکمل و مانعه الجمع )

به نظر ما این که بور از اندیشه های کیرکگارد ،هوفدینگ ، ویلیام جیمز و داستان فلسفی مولر در این مورد بهره ور شده باشد امر بعیدی نیست.

کیرک گارد گفته است که هستی خیلی پیچیده تر و متنوع تر از آن است که بتوان آن را با یک سیستم فکری توجیه کرد .هوفدینگ نیز معتقد بود که هیچ سیستم فکری کافی نیست که بتواند تمامی واقعیت را در بر بگیرد .یکی دیگر از منابع احتمالی اصل مکملیت داستان ( ماجراهای یک دانشجوی دانمارکی ) مولر است ،چنان که مشکلات دانشجو در رسیدن به یک تصمیم ، نمونه کاملی از کاربرد اندیشه مکملیت در روانشناسی است.

3) تفکیک ناپذیری ذهن و عین ( عدم تمایز میان خود پدیده ها و درک آگاهانه آن ها )

به نظر می رسد بور از روانشناسی کمک گرفته ،در آن جا ما همواره متوجه مشکل تشخیص بین شی و ذهن می شویم .این اندیشه جدایی ناپذیری ذهن از عین را رنوویه ، کیرکگارد ،هوفدینگ ،جیمز و مولر همگی پیش از بور ،متذکر شده بودند ،و بعید نیست که بور از آن ها اخذ کرده باشد.

برای مثال ،رنوویه می گفت تنها چیزی که ما مستقیما از اشیاء می دانیم یک نمایش است و در هر نمایش با دو چیز سر و کار داریم یکی خود نمایش و دیگری چیزی که نمایش داده شده .کیرکگارد هم حرفش این بود که فلاسفه متقدم در اشتباه بودند که خیال می کردند ،می توانند همه چیز را توضیح دهند ،آن ها متوجه نبودند که بنیانگذار سیستم فلسفی خود جزئی از چیزی است که باید توصیف شود ،همچنین عبارت معروف بور که می گفت : ما در صحنه حیات نه تنها تماشاگر ،بلکه بازیگر هم هستیم ،الهامی است از عبارت که مولر در داستانش آورده است.

4) طرد موجبیت ( د تر می نیسم )

رنوویه با استدلال تکیه بر طرد بی نهایت که طرد پیوستگی و بالتبع طرد علیت را به همراه داشت سردمدار طرد  اصل علیت بود .بعدها پیرس ، گفت که طبیعت منظم نیست و شانس در آن نقش دارد ،بنابراین پیرس با تکیه بر این که هر چه مشاهدات ما دقیقتر باشد ،انحراف از قوانین را بیشتر می بینیم ،د تر می نیسم را رد کرد.

در 1913 پوانکاره تردید کرد که معادلات دیفرانسیل وسیله مناسبی برای فرمولبندی ریاضی قوانین فیزیک باشد،این را بعضی حاکی از شک او در اعتبار اصل علیت دانسته اند .بدین ترتیب فکر طرد د تر می نیسم برای فیزیکدانان امری بیگانه نبود ،و بور در میان بنیانگذاران مکانیک کوانتومی ،از اولین کسانی بود که به آن گروید.

5) دید عمل گرایانه

فیلسوفان قدیم یک عقیده را در صورتی که حقیقی می شمردند که مطابق با واقع باشد .کیرکگارد  و هوفدینگ نیز هر دو ، روی جنبه های علمی حقیقت تاکید داشتند ،بنابراین یک اصل حقیقت دارد ،اگر بتوان آن را بکار گرفت ،اگر بتوان با آن کار کرد ،یعنی بتوان به کمک آن شناخت پیدا کرد.

بور هم عقیده داشت : در زمان حاضر مساله این نیست که آیا این نظریه حقیقت دارد یا نه ،بلکه مساله این است که ما واقعا چه دلایلی می توانیم در مورد آن شواهد موجود ،استخراج کنیم.

6) تاثیر از پوزیتویسم ( واقعیت خارجی از ذهن بشر اصالت ندارد اما انکار نمی شود )

پوزیتیویسم  ها معتقدند ، واقعیت خارجی از ذهن بشر اصالت ندارد اما انکار هم نمی شود .بور تحت تاثیر این بینش قرار داشت . بور واقعیت عینی را منکر نبود ،اما آن را فرع بر مطلب مذکور می دانست ،او به بحث درباره طبیعت اشیاء تمایلی نداشت و تنها قانع بود که بتواند پدیده ها را توضیح دهد.

تا به این جا متوجه شدیم که اگرچه در دنیای امروزه ،بسیاری از فیزیکدانان معاصر  به تاثیر فیزیک در فلسفه ،اشاره می کنند .تا آن جا که بتوانند فلسفه را پایان پذیرفته جلوه دهند ،اما فیزیک به خصوص فیزیک مدرن که به نام مکانیک کوانتوم در جهان شهرت دارد نیز مستثنا از فلسفه نبوده چرا که  فقط با ذکر چند مورد که مشابه های آن به تعداد زیاد و به وفور یافت می شوند  ،دیدیم که بسیاری اندیشه های مکانیک کوانتوم که بور یکی از پایگذاران آن بود از اندیشه های فلسفی منشا گرفته است .در ادامه بحث به جدال هر چه بیشتر فیزیک و فلسفه ،دامن خواهیم زد.

در ادامه این مقاله مطالعه نمایید :

دلایل جدایی فلسفه از علم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *