هدف از آموزش هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست، یادگیری تعاریف، معانی و کاربرد لغات (Parable-whimsical-lampoon-countenance-sanctimonious-to pull up stakes) در روز اول (Equanimity-effrontery-nonentity-flabbergasted-debacle-to raise Cain) در روز دوم (Vivacious-gaunt-mien-hirsute-refute-to leave no stone unturned) در روز سوم  (Pensive-whet-stupor-wince-cliché-tongue in one’s cheek) در روز چهارم می باشد. شیوه آموزشی ما در این مجموعه بدین صورت است که ابتدا شما با مشاهده چهار متن مجزا که هر یک به صورت اختصاصی شامل کلمات یک روز از هفته آموزشی می باشند با کاربرد این کلمات در جمله آشنا می شوید و سپس با کلیک بروی هر یک از کلمات ، توضیحات تکمیلی در ارتباط با یادگیری آن لغت را فرا می گیرید.

The first day of the Thirty fifth week of the book 1100 words you need to know : A MODERN AESOP

The telling of a story in simple terms that has an inherently* important message is a venerable* art form. The parable may be found teaching a moral lesson in the Bible. Aesop is an incontrovertible* master of the fable. This story form is far from antiquated* as shown by the whimsical approach to life taken by the modern Aesop, James Thurber. His stories lampoon the strange behavior of his fellow men. Thurber seems unable to countenance the ideas that permeate* our society regarding the rules by which we should live. Least of all is he able to accept the sanctimonious notion that some people promulgate* that good always wins out against evil. Thurber ’s stories often take an exactly opposite point of view.

روز اول از هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست : یک «ایساپ» مدرن

‏داستان گویی به زبان ساده که ذاتا پیامی مهم در بر دارد یکی از اشکال قابل احترام هنر می باشد۔ ممکن است در‏کتاب انجیل حکایتی را بیابیم که درسی اخلاقی را تعلیم می دهد۔ «ایساپ» استاد بی چون و چرای حکایت است. این نوع داستان، آن گونه که رویکرد مضحک «ایساپ» جدید یعنی «جیمز تربر» نسبت به زندگی نشان می دهد منسوخ نیست۔ داستان های او رفتار عجیب و غریب همکارانش را به باد انتقاد می گیرند. با در نظر گرفتن قوانینی که باید طبق آن زندگی کنیم، عقایدی به جامعه ی ما نفوذ کرده اند که ظاهرا «تربر» نمی تواند آنها را تحمل کند. او کمتر از همه قادر به پذیرش تصور مقدس مابانه و رواج یافته ی بعضی از افراد است که همیشه خیر بر شر غلبه می کند. داستان های «تربر» در اغلب موارد نقطه نظر دقیقا مخالفی دارند.

The second day of the Thirty fifth week of the book 1100 words you need to know : MODERNIZING A PARABLE*

Thurber punctures in an incisive* way the platitudes* that come from stories handed down through the generations. These old saws are accepted by everyone. One such tale is about a tortoise who had read in an ancient book that a tortoise had beaten a hare in a race. The sage* old tortoise construed* this story to mean that he could outrun a hare. With equanimity he hunted for a hare and soon found one. “Do you have the effrontery to challenge me?” asked the incredulous* hare. “You are a nonentity,” he scoffed* at the tortoise. A course of fifty feet was set out. The other animals gathered around the site*. At the sound of the gun they were off. When the hare crossed the finish line, the flabbergasted tortoise had gone approximately eight and three-quarter inches. The moral Thurber draws from this debacle for the tortoise: A new broom may sweep clean, but never trust an old saw.

.Which of the five “new words” have you seen before? Answer with equanimity

روز دوم از هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست : امروزی کردن یک‏ حکایت

«تربر» به شیوه ای دقیق گفته های مبتذل داستان هایی را که از نسلی به نسل دیگر رسیده اند، بی ارج و قرب می کند همه، این تمثیل های کهن را می پذیرند۔ یکی از این داستانها درباره ی لاک پشتی است که در کتابی قدیمی خوانده بود که‏ لاک پشتی در یک‏ مسابقه، خرگوش صحرایی را شکست داده است. لاک پشت پیر و دانا‏ داستان را با این مفهوم تعبیر کرد که او هم می تواند از یک خرگوش سریع تر بدود۔ او با آرامش دنبال یک خرگوش گشت و خیلی زود یکی پیدا کرد۔ خرگوش دیرباور پرسید “آیا جرأت مبارزه با من را داری؟ او لاک پشت را مسخره کرد و گفت تو هیچ هستی.” مسیری پنجاه فوتی برای مسابقه تعیین شد۔ حیوانات دیگر نیز در اطراف ان محل جمع شدند۔ آنها باصدای شلیک به راه افتادند۔ وقتی خرگوش از خط پایان گذشت لاک پشت مبهوت تقریبا هشت و هفتاد و پنج صدم اینچ را طی کرده بود۔ نتیجه ی اخلاقی ای که «تربر» از این شکست برای لاک یشت بدست میآورد این است: هررٹیس تازه ای ممکن است دست به خانه تکانی بزند، اما هرگز به مثلی قدیمی اعتماد نکن۔

The third day of the Thirty fifth week of the book 1100 words you need to know : THINGS HAVE CHANGED

Thurber modernizes an old story that everyone has read or heard. It has to do with a nefarious* wolf who kept a vigil* in an ominous* forest until a little girl came along carrying a basket of food for her grandmother. With alacrity,* this vivacious youngster told the wolf the address to which she was going. Hungry and gaunt the wolf rushed to the house. When the girl arrived and entered, she saw someone in bed wearing a nightcap and a nightgown. While the figure was dressed like her grandmother, the little girl surmised* with only a perfunctory* glance that it didn’t have the old lady’s mien. She approached and became cognizant* of the hirsute face of the wolf. She drew a revolver from her purse and shot the interloper* dead. Thurber arrives at a moral for this story that anyone would find difficult to refute: It is not so easy to fool little girls nowadays as it used to be.

روز سوم از هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست : چیزها تغییر کرده اند

«تربر» داستانی قدیمی را که همه آن را خوانده یا شنیده اند، امروزی می کند۔ آن داستان مربوط به گرگ شروری می شود که در جنگلی دهشت زا شب را بیدار ماند تا دختر کوچولویی حامل سبد غذایی برای مادر بزرگش از راه برسد۔ این جوان سرزنده با چابکی نشانی جایی را که می رفت، به گرگ گفت۔ گرگ گرسنه و نحیف با عجله به آن خانه رفت۔ وقتی دختر به آن خانه رسید و وارد شد، کسی را در رختخواب دید که شب کلاه‏ و لباس خواب پوشیده بود۔ گرچه آن قیافه مثل مادر بزرگش لباس پوشیده بود، اما دختر کوچولو با نگاهی سرسری حدس زد که او ظاهر خانم پیر را ندارد۔ دختر نزدیک شد و از چهره ی پشمالوی گرگ آگاه شد۔ از کیفش یک تپانچه در آورد و با شلیک به فرد مزاحم او را از بین برد۔ «تربر» از این داستان نتیجه ای اخلاقی می گیرد که رد کردن آن برای هرکسی دشوار است: امروزه دیگر نمی توان مانند سابق دختر کوچولوها را گول زد.

The fourth day of the Thirty fifth week of the book 1100 words you need to know : ANOTHER SURPRISE

Thurber ’s stories are written in a jocose* manner, but they contain enough serious matter to make one pensive. He tells of some builders who left a pane of glass standing upright in a field near a house they were constructing. A goldfinch flew across the field, struck the glass and was knocked inert.* He rushed back and divulged* to his friends that the air had crystallized. The other birds derided* him, said he had become irrational,* and gave a number of reasons for the accident. The only bird who believed the goldfinch was the swallow. The goldfinch challenged the large birds to follow the same path he had flown. This challenge served to whet their interest, and they agreed with gusto.* Only the swallow abjured.* The large birds flew together and struck the glass; they were knocked into a stupor. This caused the astute* swallow to wince with pain. Thurber drew a moral that is the antithesis* of the cliché we all accept: He who hesitates is sometimes saved.

روز چهارم از هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست : یک شگفتی دیگر

داستانهای «تربر» به شیوه ای شوخ طبعانه نوشته شده اند اما به قدر کافی حاوی مطالب جدی هستند تا انسان را غرق در فکر کنند۔ او داستان چند بنا را می گوید که شیشه ی پنجره ای را به طور عمودی در مزرعه ای نزدیک خانه ای که می ساختند رها کرده بودند۔ سهره ای که در دشت پرواز می کرد به شیشه خورد و بی حرکت نقش زمین شد۔ او با شتاب بازگشت و برای دوستانش فاش کرد که هوا متبلور شده است۔ پرندگان دیگر او را مسخره کردند و گفتند که سهره دیوانه شده است و برای این سانحه چند دلیل بیان کردند۔ تنها پرنده ای که حرف سهره را باور کرد‏ پرستو بود۔ سهره پرندگان بزرگ را به مبارزه طلبید تا همان مسیری را که او پرواز کرده بوده دنبال کنند۔ این مبارزه طلبی علاقه ی آنان را برانگیخت و آنها با شور و شوق قبول کردند۔ فقط پرستو صرف نظر کرد۔ پرندگان بزرگ با هم پرواز کردند و به شیشه خوردند؛ آنها با گیجی نقش بر زمین شدند۔ این امر سبب شد پرستوی زیرک از شدت درد خود را عقب بکشد۔ «تربر» نتیجه ای اخلاقی می گیرد که عکس حرف تکراری است که ما قبول داریم: گاهی اوقات کسی که درنگ می کند نجات می یابد (عجله کار شیطان است)‏

در اینجا به پایان آموزش هفته سی و پنجم کتاب 1100 واژه که باید دانست از بخش آموزش زبان انگلیسی سایت رسیدیم. لطفا نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود در ارتباط با نحوه ارائه این درس را از طریق بخش نظرات با من در میان بگذارید. همچنین من و سایر مخاطبان این مقاله علاقه مندیم چنانچه شما دانش و یا تجربه خاصی در زمینه آموزش زبان انگلیسی علی الخصوص در ارتباط با یادگیری هر چه بهتر این درس دارید با ما از این طریق به اشتراک بگذارید.

درس بعدی : هفته سی و ششم کتاب 1100 واژه که باید دانست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *