شعر وسوسه رفتن :
من پر از وسوسه های رفتنم
سرابی غرق دریایی کویری تنم
ساحلی خسته از بیداد موج ها
به دنبال آرامش راهی غربتم
در به در به دنبال راه فرارم
از چی وکی خودمم نمی دونم
مسافری سر درگم دو راهی
به بن بست رسیدم، نمیدونم
عاصی از موندن به فکر کوچم
دلزده از غربت به فکر برگشتنم
تو جاده چشم انتظار ثانیه هام
من منتظر لحظه ای برگشتنم
من همون پرنده ام که روزی بال و پر داشت
بی خبر از برگ ریزون پاییز قصد سفر داشت
همونی که عاقبت بالشو چیدن، جای غم غربت
یه داغ تازه از خودی، تو سینه اش داشت
کلام : محمود دهقانپور
از این که یکی از نوشته های بخش شعر و ادبیات سایت من مورد مطالعه شما فرهیخته گرامی قرار گرفته است بی نهایت خرسندم، لطفا در صورت امکان نظرات خودتان در ارتباط با شعر وسوسه رفتن را از طریق بخش نظرات سایت با من در میان بگذارید، انتقادات و پیشنهاد های شما همراهان گرامی در اصلاح این نوشته و هر چه بهتر شدن نوشته های بعدی من تاثیر گذار خواهد بود.