شعر چشم انتظار :
اونقدر از خونه دور بودم که
حالا با خونه ام غریبه ام
اونقدر تو غربت موندم که
با اهل خونه ام، غریبه ام
چرا باید فکر برگشتن باشم
وقتی نیست حتی یک نفرم منتظرم
چرا باید دوباره کوچ کنم
وقتی هیشکی نیست چشم انتظارم
حالا تو شهر خودم، من یک غریبه ام
سایه ای دل خسته تر از غم صد غروبم
خسته از زمونه و درمونده از انتظار
رهزن جاده هایم برای پیدا کردن یک آشنا
کلام : محمود دهقانپور
از این که یکی از نوشته های بخش شعر و ادبیات سایت من مورد مطالعه شما فرهیخته گرامی قرار گرفته است بی نهایت خرسندم، لطفا در صورت امکان نظرات خودتان در ارتباط با شعر چشم انتظار را از طریق بخش نظرات سایت با من در میان بگذارید، انتقادات و پیشنهاد های شما همراهان گرامی در اصلاح این نوشته و هر چه بهتر شدن نوشته های بعدی من تاثیر گذار خواهد بود.