شعر چهاردیواری غم :
کنج اتاق نشستم
چشمامو رو دنیا بستم
تو چهار دیواری غم
از دوریت من شکستم
تو پائیز فاصله ها
مثل ابر بهار گریستم
تا زمستون تموم شه
منتظر به پات نشستم
همیشه به یادت هستم
به خاطرات تو دل بستم
رو سنگفرش سرد جاده
هزار گل گرم نقش بستم
تا جاده هموار بشه
از عشقم هیزم ساختم
زانوی غم بغل گرفتم
به آتیش قلبم سوختم
کلام : محمود دهقانپور
از این که یکی از نوشته های بخش شعر و ادبیات سایت من مورد مطالعه شما فرهیخته گرامی قرار گرفته است بی نهایت خرسندم، لطفا در صورت امکان نظرات خودتان در ارتباط با شعر چهاردیواری غم را از طریق بخش نظرات سایت با من در میان بگذارید، انتقادات و پیشنهاد های شما همراهان گرامی در اصلاح این نوشته و هر چه بهتر شدن نوشته های بعدی من تاثیر گذار خواهد بود.