شعر هجرت رویا :
بهار فصل های بی توام در تبعید
یک خزون از غم انتظار خورشید
یک سراب از دل پهنای کویر جاده
چشمه ای خشکیده از تو، بی امید
جاده ای یخ بسته از برف و کولاک
پاییزی تر از رگبار بارون غمناک
تنی فرسوده از تاب رنج و غربت
به زیر چکمه ای هر بارون نمناک
ناوی پهلو گرفته ام به سراب دریا
مسافری مهاجر از غم هجرت رویا
ملتمس تبسم گرم خورشید کویر
سکوتی آشنا از دل شکسته عاشقا
کلام : محمود دهقانپور
از این که یکی از نوشته های بخش شعر و ادبیات سایت من مورد مطالعه شما فرهیخته گرامی قرار گرفته است بی نهایت خرسندم، لطفا در صورت امکان نظرات خودتان در ارتباط با شعر هجرت رویا را از طریق بخش نظرات سایت با من در میان بگذارید، انتقادات و پیشنهاد های شما همراهان گرامی در اصلاح این نوشته و هر چه بهتر شدن نوشته های بعدی من تاثیر گذار خواهد بود.